صنما کشتی دل را به گل انداخته ام



نمیدونم چرا میگن مثل سیب زمینی بی رگه طرف .

اما حس میکنم دارم میشم یه سیب زمینی بی رگ .

شایدم یه ربات .


اونقدر زندگی مزخرفه که سیب زمینی بودن هم به سرش زیاده .


دارم بی حس میشم . مثل وقتی که پشت هم بهم مورفین تزریق میکردن تا از درد رو به موت نشم .

نمیدونم ناشکری کنی چی سرت میاد .میخوام ناشکری کنم . کاش وقتی بیهوش افتاده بودم هرگز نجاتم نمی دادن .

بعد از عمل تا مدت ها طعم غذاها عجیب و غریب بود برام . سنسورهای چشاییم در حد لالیگا قوی شده بودند . طول کشید تا کمی بهتر شد حس چشاییم .

اما حس تلخی زندگی روز به روز شدیدتر شد .

من یه ترفند دارم مواقع سختی زندگی . اونم ربات شدنه . سالهاست یاد گرفتم اش بی اونکه کسی یادم بده .

یکی دو سال پیش فهمیدم که یک روش روانشناسی ه .

فکر کنم دارم یه ربات تمام عیار میشم . یه سیب زمینی !

منطقم بیمارگونه رشد سرطانی پیدا کرده .احساساتم دینامیتی عمل میکنه و تا مدت ها آروم میشم .

خب قبلا هم انفجار احساسی داشتم . مخاطبان وفادارم می دونن که چه دیوونه ای هستم . یه دفعه 20 تا 30 تا شعر مینوشتم مواقعی که دل درد داشتم .

دل چیزیه که عمدا اما ناخودآگاه دارم دفن اش میکنم .

یه آدم سرد و بیتفاوت که زیر نقابش اگر نقب بزنی می رسی به یه دل که دهن اش دوخته شده .

بهتره دوخته هم بمونه . دیگه نه تحمل دارم و نه تمایل که بشم اون آدم قبل .

آدمی که بخاطر دل اش مدام صدمه دید .


روح وحشی

+با افراط و تفریط مخالفم اما افتادم توی دام اش .

شاید یک رفتار دفاعی باشه شایدم یه راه حل درست برای حفاظت از ته مونده ی زندگیم 


سوگیری‌های شناختی: نتیجه‌نگری


سوگیری‌های شناختی: اثر شترمرغ



معرفی کتاب 


 دقیقا از چه چیز مرگ می ترسید؟ – اروین د. یالوم


از بیشتر مراجعه کنندگانم می پرسم: «دقیقا از چه چیز مرگ می ترسید؟»


پاسخ های مختلفی که به این پرسش می دهند، غالبا به درمان سرعت می بخشد. وقتی که از جولیا (یکی از مراجعین) پرسیدم: «چرا مرگ اینقدر ترسناک است؟ چه چیز خاصی در مرگ هست که تو را می ترساند؟» فورا پاسخ داد:


«همه کارهایی که انجام نداده ام.» پاسخ جولیا به جانمایه ای اشاره می کند که برای همه آنهایی که به مرگ می اندیشند یا با آن روبرو می شوند اهمیت دارد:


رابطه دو جانبه بین ترس از مرگ و حس زندگی نزیسته.

به عبارت دیگر، هر چه از زندگی کمتر بهره برده باشید، اضطراب مرگ بیشتر است. در تجربه کامل زندگی هر چه بیشتر ناکام مانده باشید، بیشتر از مرگ خواهید ترسید. نیچه این عقیده را با قوت تمام در دو نکته کوتاه بیانکرده است: «زندگیت را به کمال برسان و بموقع بمیر.» همانطور که زوربای یونانی با گفتن این حرف تأکید کرده است: «برای مرگ چیزی جز قلعه ای ویران به جای نگذار» و سارتر در زندگینامه اش آورده: «آرام آرام به آخر کارم نزدیک می شوم … و یقین داشتم که آخرین تپش های قلبم در آخرین صفحه های کارم ثبت می شود و مرگ فقط مردی مرده را درخواهد یافت».


خیره به خورشید نگریستن

اروین د. یالوم


لینک مستقیم دانلود کتاب خیره به خورشید 



@sahaja_yoga



             هیچ چیز در این دنیا قطعی نیست،

                        به جز مرگ و مالیات.

             بنجامین فرانکلین





چند وقته که با چالش بزرگی روبرو شدیم . خانم سالمندی که زندگی را برای خانواده اش سیاه کرده .


همه می پرسند چرا ؟! و هر کسی حرفی می زنه . 

فکر میکنم جواب سوال را بدونم .

اضطراب شدید و ناخودآگاه مرگ . ترس از مردن !


دقت کردید که بار اضطرابی واژه ی مردن بشدت کمتر از مرگ هست ؟!


و بار اضطرابی عبارت" ترس از مرگ "بشدت بیشتر از کلمه ی مرگ هست ؟!


من گاهی به مرگ فکر میکنم . حتی به آمادگی های لازم برای قبل از مرگ هم فکر میکنم . مثل وصیت نامه و تعیین تکلیف اموال ، اینکه مراسم تدفین و .چطوری باشه .

بنظرم یک جور واکنش دفاعی هست تا عاقبت اندیشی !


یک مقاله پیدا کردم که تخصصی نوشته شده . پیشنهاد میکنم بخونید .

اضطراب مرگ یک واکنش ناخودآگاه کاملا طبیعی هست . چیزی که مسئله سازه شدت و نوع اون هست .


لینک ترس از مرگ یا تاناتو فوبیا




روح وحشی

+قبلا زیاد می رفتم گورستان قدیمی شهر . فکر کنم لازمه بازم برم .

++مرگ برام جذابه .




در روزهای آخر اسفند،

کوچ بنفشه های مهاجر،

زیباست.


در نیمروز روشن اسفند،

وقتی بنفشه ها را از سایه های سرد،

در اطلس شمیم بهاران،

با خاک و ریشه

- میهن سیّارشان -

در جعبه های کوچک چوبی،

در گوشه ی خیابان، می آورند:

جوی هزار زمزمه در من،

می جوشد:

ای کاش…

ای کاش آدمی وطنش را

مثل بنفشه ها

(در جعبه های خاک)

یک روز می توانست،

همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست.

در روشنای باران، در آفتاب پاک!


محمد رضا شفیعی کدکنی


لینک دانلود با صدای جادویی فرهاد مهراد 



لینک آپارات


sahaja_yoga@



اول یک ماجرای کوچولو اما نه بی اهمیت را براتون تعریف کنم و بعد برم سر اصل مطلب .


چند روز پیش خونه ی یکی از دوستام بودم که تلفن زنگ زد و دوستم به مدت یک ساعت پای صحبت با کسی بود که مجال حرف زدن به اون نمی داد .

منم که بوق ! انگار نه انگار ناهار دعوتم کرده . کلا محو تلفن بود .

خلاصه حرف هاشون که تمام شد و تلفن را قطع کرد با خوشحالی اومد و گفت می دونی کی بود ؟ 

گفتم نمیدونم . کی بود؟!

گفت زری بود دیگه . وای نمی دونی چقدر حرف زد . چقدر خوشحال بود که با من حرف می زد دوباره و .

من هاج و واج نگاش میکردم . 

گفتم بعد از مدت ها ؟!

اون که هر وقت دلش میگیره میاد سراغ تو و حسابی که انرژی و وقت و اعصاب ات را خرج خودش کرد و خسته شد باز غیب میشه .

تو دیگه عجب خری هستی آخه !!!!

شروع کرد دفاع از خواهرش و که اینجوری نیست و منو دوست داره و .

گفتم ببین دوست من یک ساعت تو پای تلفن بودی یا نه ؟

گفت خب آره . حالا که چی ؟

گفتم فقط داشتی میگفتی : آهان . بله . خب ؟ 

نشنیدم حتی بگی مرسی یا خوبم یا بد نیستم .


آخه دیوانه جان اگر واقعا دلش برای تو تنگ شده بود . اگر براش مهم بودی و اگرهای دیگه ، نباید لااقل حال تو را میپرسید ؟! 


اون زنگ زده بود تا با خواهر باحال و مهربونش حرف بزنه و درد دل کنه و خلاصه طبق معمول مصرف ات کنه .

و توی خر هم که مثل همیشه باز رابطه ی یکطرفه را شروع کردی تا وقتی دلش را زدی باز بره حاجی حاجی مکه .


ایندفعه اون منو هاج و واج نگاه کرد و گفت خب میگی چه کار کنم ؟!


گفتم هیچی فقط زود جوگیر نشو و فریب نخور .


نه فقط زری بلکه خیلی از آدما و روابط همینجوره . کاملا یکطرفه .


یکی مصرف میکنه . یکی مصرف میشه .

یک رابطه ی بیمار .

این رابطه میتونه بین هر دو نفر باشه . چه رابطه ی عاطفی و چه کاری و چه روابط دیگه .


در یک رابطه ی سالم دو طرف در کفه های برابر هستند .

گاهی یکی مصرف میکنه گاهی طرف مقابل و تعادل برقراره .


خلاصه اینکه :

اغلب برگشت ها در روابط بیمارگونه و نامتعادل برای مصرف دوباره طرف مقابل هست و نه از روی محبت و احساس صمیمیت و مسئولیت نسبت به حال و وضع طرف مقابل .

مصرف کننده برمیگرده تا حال خودش را خوب کنه وگرنه حال طرف مقابل پشیزی براش اهمیت نداره .



نگام کرد و رفت .

وقتی برگشت دیدم چشماش قرمزه .

منو بغل کرد و گفت راست میگی .ممنون که بیدارم کردی وگرنه باز کارم میکشید به قرص اعصاب و دعوا با بچه ها .



روح وحشی

+ساده لوح نباشیم . به روابط نامتعادل نه بگیم . به آدمهایی که فقط میخواهند ما را مصرف کنند و هیچ احساس مسئولیتی نسبت به ما ندارند نه بگوییم .

++ذوق مرگ نشویم از همه ی بودن ها . گاهی وقتی خوب مصرف ات کردند تو را از زندگی شان بیرون پرت می کنند . بهانه هم زیاد دارند . بهانه هایی که خودشان میتراشند و هیج وجه ی واقعی ندارند .

و اگر برگشتند و ابراز علاقه کردند گول نخوریم چون برای مصرف مجدد ما آمده اند بی آنکه ذره ای مصرف شوند .

محبتی در کار نیست !


+++آدم ها بدنبال تکرار لحظات خوش گذشته و خوب شدن حال خودشان هستند . این کاملا طبیعی است . اما این طبیعی نیست که یک طرف به خیال وجود مهر و محبت و صمیمیت اجازه بدهد طرف دیگر چند صباحی از او سواستفاده کند و بعد هم غیب شود .

محبت کن و در کنارش محبت بگیر .

این معامله نیست . ویژگی یک رابطه ی سالم و متعادل است .


هر رابطه ی سالمی در دل اش یک نکته ی مهم دارد که اگر نبود یک رابطه ی بیمار است :

احساس مسئولیت 



حال تایپ نداشتم . عکس متن کتاب را گرفتم که شما هم مطالعه کرده و روی اون مراقبه کنید .

کتاب خلاقیت / اشو

+ در متن cnsciousness عمدا یا سهوا اشتباه ترجمه شده . ترجمه ی صحیح خودآگاهی ؛ هشیاری و حس آگاهی هست . کسانی که با روانشناسی و سخنرانی های اشو آشنایی دارند و اهل مراقبه هستند بهتر با کاربرد این واژه آشنایی دارند . گاهی حضور هم معنی شده . 




گاهی خیلی راحت باید نه گفت 

به فرهنگی که حالت را خوب نمی کند و وظایف اش را به درستی انجام نمی دهد .

به آدم هایی که گرو کشی عاطفی میکنند و از قلب تو و وجدانت میخواهند سواستفاده کنند .

به باورهایی که پشت به پشت به ما رسیده بی آنکه دردی از ما دوا کند . عقایدی که اغلب حتی میتواند حال خراب کن هم باشند .



روح وحشی



کمبود ویتامین ها و مواد معدنی براحتی میتونه موجب تغییر خلق و خو در حد بیماری شده و روی رفتار و طرز نگرش ها و عملکردهامون تاثیر بگذاره .

چکاپ سالانه به انتخاب پزشک خانواده و با توجه به سن و سال و سبک زندگی و منطقه ی جغرافیایی انجام میگیره .

از موارد مهمی که میشناسم براتون مینویسم .

کمبود ویتامین D3 در اغلب ایرانی ها منجر به چاقی ؛ افسرگی ؛ مشکل کلسیم سازی و غیره میشه . بدون هیچ مشکلی برید داروخانه یک ورق D3 50000 بخرید و هر ماه یکی بخورید .به خانواده هم بدید . جدول درست کنید  .

اگر علائم کمبود دارید. اگر در نواحی بدون آفتاب هستید . آزمایش D3 بدید. 

مقدار کافی D3 میتونه زندگی تون را خیلی تغییر بده . سرچ کنید حتما .


بالا بودن اسید اوریک  در دو گروه پرخطر :

افرادی که گوشت مرغ و دریایی و قرمز زیاد میخورند.

افرادی که مثل من گیاهخوارند و ممکنه ندانسته پورین زیادی به بدن خودشون سرازیر کنند . بعد از گوشت ها این حبوبات و قارچ و غلات هستند که باعث افزایش اسید اوریک میشوند .

ماکزیمم قابل قبول سید اوریک  :

 مردان حدود 7 

در ن حدود 6 

آسیب های ناشی از افزایش اسید اوریک :

نابودی مفاصل و آرتروز

آسیب شدید به کلیه ها

بقیه را هم سرچ کنید .



روح وحشی

+کمتر گوشت بخور

++برو داروخانه و D3 50000 بخر و ماهی یکی با غذات بخور .



فرض کنید کف دست شما مقداری گندم هست و شما دست خوشگل خودتان را مشت میکنید . حالا گندم ها درون مشت شما هستند و تا بازشان نکنید ( عضلات شما عامل حرکت انگشتان هستند ) نه چیزی از آنها کم میشود و نه اضافه !

فرض کنید موضوعی که به آن تعصب دارید همان گندم است و مشت شما هم ذهن تان . و البته علاقه ی خدشه ناپذیر شما هم نیروی محافظ آن .

مادامی که علاقه و تمایل آتشین تان بطور افراطی و مقدس مابانه از موضوع حمایت میکند نه میتوانید انتقادی را بپذیرید و نه پیشنهادی را . اینگونه است که موضوع بدون هیچ تغییر و کم و کاست و یا رشد در ذهن شما بت میشود . تا جایی که حتی بر خودتان ارجح شده و رفتار شما را کنترل می کند .

نه راه پس می ماند و نه راه پیش !

تعصب عبارتند از تمایل شدید و افراط گونه به یک موضوع بگونه ای که حواس پنجگانه و قدرت تفکر حاضر به پذیرش هیچ نقد و پیشنهادی در مورد آن نیست .


شاید بعضی مواقع مثل دفاع از مرز و بوم و جان و ناموس ، تعصب کارها کرده باشد کارستان اما در مورد مسائل اعتقادی ، فرهنگی ، انتخاب ها و موارد مشابه میتواند مشکلات بزرگی را بوجود آورده و جلوی فهم واقعیت و رشد و ارتقا فرد و جامعه را بگیرد .


به عقیده ی من تعصب بزرگترین مانع در فهم واقعیت و قضاوت درست است . چیزی که میتواند سد راه تعالی ما باشد .


روح وحشی

+نقطه ی کور تعصب : درک تعصب در دیگران و غافل شدن از تعصب در خودمان .

نقد ناپذیری ما و مقاومت در مقابل آن .

مبری دانستن خودمان از اشتباهی خاص و در عین حال نسبت دادن آن به دیگران .

در لینک برچسب نقطه ی کور تعصب بیشتر بخوانید .



اهل تهرانم 
 روزگارم سرد است
تکه نان جوی دوسر دارم 

یک اتم هوش

و جنازه ی یک ذوق
مادری دارم توو مایه ی کاکتوس
 دوستانی گربه صفت
 و خدایی که از من فرار کرد


(با اجازه ی سهراب سپهری)


اوضاع خیلی هم بد نیست .

فقط "دیگه کسی دلمو نمی بره "

فریدون فروغی


نیازمند همکاری کسی هستم که من را از این عصر یخبندان نجات بده .

کسی که دلمو ببره

فرقی نداره با چی

فرغون 

گاری

وانت

توی جیب .


⚫فقط انسان باشه آدم و حواش مهم نیست .



روح وحشی

+ دیوونه


++

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما

گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست

مولانا


آخرین نفسامه و بی تو
دارم حس میکنم که میمیرم
لااقل بذار این دم آخر
از چشات هم چی رو بگیرم
توی لحظه ی خسته دلخوشی
که تو بی نفسی منو میکشی
کاش بهم دل خستمو پس بدی
یا به قلب یخی تو نفس بدی
همه باور و ترسم از اینه
که بیاد روبروم و بشینه
غم و درد چشامو ببینه
بگه حال و روالش همینه
گاهی میگذرم از همه دنیا
مثل قایقی از دل دریا
که یه لحظه چشاتو ببندی

بخندی بخندی
بخندی
بخندی


+خیلی دوستش دارم

اغلب ما فکر میکنیم جاودانه ایم و همیشه فرصت داریم .

یک جوری زندگی میکنیم که انگار مرگ مال همسایه است و ما هم عکس توی آلبوم . بدون هیچ تغییری .



من که میدونم نه چیزی به آخرش مونده و نه فرصت زیادی دارم !

خوب میفهمم اش . مدتیه همدم ام شده .

یک بار هم به دیدارم اومد اما متاسفانه از من خوشش نیومد .

بیشتر از خیلی ها طعم اش را میفهمم . یک طعم خاص !


دروغ نگفتم اگر بگم واقعا ازش خوشم میاد . اما شاید فرد یا افرادی کمتر از انگشتان دست در زندگیم باشند که از این خوش اومدن من خوش اشون نیاد .

با رفتن ما ، خودمون برد میکنیم و ممکنه دیگران اذیت بشن .

وقت هایی که بهش فکر میکنم تنها مانع ام برای یک عمل خوداگاه و انتخابی ، فکر همین یک یا دو نفری ه که ممکنه بعد آزار ببینن .


اما نه یک چیز دیگه هم هست . تا قبلش با فکر کردن بهش یه جورایی کیف میکنم . اما بعدش نیستم که طعم نبودن را بچشم . این کمی نظرم را عوض میکنه .

کلا بین بودن و نبودن سرگردونم .

بودن یا نبودن

مسئله ای هست یا نیست ؟!


روح وحشی

+چند سال پیش ، یک بار حالم اونقدر بد بود و تحت فشارهای مختلف بودم که فکر سمج اش بطور جدی افتاد توی سرم . بخاطر پسرم میخواستم باهاش بجنگم . احتیاج به کمک داشتم . کمک کسی که بودنم واقعا براش مهم باشه و بگه نترس کنارتم .

پس رفتم سراغ کسی که فکر میکردم بهتر از همه من را میفهمه .و بهش گفتم .

میدونید واکنش اش چی بود ؟

فکر کرد دارم تهدیدش میکنم . بقول خودش بعنوان اهرم فشار  ازش استفاده میکنم .

من واقعا شوکه شده بودم . انتظار درک شدن داشتم . انتظار اینکه باور کنم بودنم مهمه و کسی هست که عمیقا درد من رابفهمه و بخواد کمکم کنه و کنارم باشه .

اما اشتباه گرفته بودم  . اون اصلا متوجه وضعیت من نشد و تمرکزش فقط روی خودش بود . چیزی که اصلا بهش فکر نمیکردم تهدید اون بود .من شدیدا مایوس بودم و انگیزه ادامه نداشتم . فقط همین . پس نتیجه ی عکس گرفتم . داشتم له میشدم .

این بود که مجبور شدم برم پیش یک روانپزشک معروف . اون به حرف هام با دقت گوش کرد و جلسه دوم گفت دیگه نیا . فقط سعی کن .


باور کنید ما تنهاییم . خیلی تنها . کمتر پیش میاد کسی بی قضاوت تو را ببینه و گوش کنه . اکثریت آدما دچار سوگیریهای شناختی هستند و نمیشه از کسی توقع داشت جز خودت .

قضاوت های غلط و پیشداوری هایی که از من بهترینم و درست میفهمم و میدونم های افراطی و از خود بزرگ بینی های ما برمیخیره .


بله من خیلی رنجیدم و با اینکه حافظه ی خوبی برای اتفاقات بد زندگیم ندارم هرگز اون واکنش را فراموش نکردم . تنها پناه من چنان برخوردی با من کرد که اگر قوی نبودم ممکن بود با تلنگر او ، کار دست خودم بدم . شدیدا شکننده شده بودم . کم آورده بودم و بیماری کشنده ی پنهانی هم داشتم که ازش مطلع نبودم اما فشارهای زیادی روی مغزم میذاشت .


ته حرف اینکه مراقب رفتار و حرف زدن مون باشیم .

گاهی یک جمله سرنوشت یک آدم را رقم می زنه .

میتونه زندگی ببخشه . میتونه یک زندگی را بگیره .

وقتی کسی که میدونی اهل نق نیست و مغروره وعزت نفس داره سفره ی دلش را برات باز میکنه و ازت کمک میخواد ، به کارش احترام بذار و با قضاوت های کودکانه خودت را تحقیرو رابطه را تلخ نکن .

این بدبینی که فکر کنی هرکس هر کاری میکنه برای تو نقشه کشیده و هدفش تویی از خودشیفتگی سرچشمه میگیره .


یادمون باشه هر آدمی گاهی کم میاره . حتی تو !

منتها آدمای قوی خودشون را نجات می دن  . به خودشون و دیگران هم دروغ نمیگن .


آدمای ضعیف مدام فرافکنی میکنن و از سایه هاشون فرار میکنن . قضاوت میکنن . تفسیر به رای میکنن . اما مگه میشه از دست سایه خلاص شد ؟!


++ کاش فهمیده باشه که چه اشتباه بزرگی کرده و هرگز با فرد دیگه ای در موقعیت مشابه چنین رفتاری نکنه .

اون دکتر هیچ کاری نکرد جز گوش کردن به حرفام و از ته دل .

گاهی مافقط میخوایم کسی صدامونو بشنوه . همین !


+++مهلکترین ضربه ها را عزیزانت بهت می زنند.

چون پاشنه ی آشیل ات هستند . دل تو .




اعتماد و اطمینان متقابل دری است از درهای بهشت یک رابطه !


چراغ های رابطه مادامی که این احساس متقابل هست روشن خواهد بود .

صمیمیت و مهر مثل عطر گل نرگس همه جا می پیچد و طرفین در آرامش گفتگو می کنند .

بی نگرانی از قضاوت .

بی دلهره ی بدفهمی .

و با آرامش داشتن یک دوست که تو را آنطور که هستی پذیرفته و نیازی نیست بار سنگین نقاب ها را بر دوش بکشی . چرا که تو براحتی خودت هستی .

از کج فهمی ها آسوده ای و مهمتر آنکه می دانی تمام احساسات زیبایی که داری تا حدود زیادی متقابل است .



روح وحشی

+ترس از قضاوت های غلط در یک رابطه دری است به روی جهنم !



خط کش دستمه

بیا بیا هوپ

Just 30 cm


لطفا 

keep distance


ممنون


دوست ندارم جلوتر برم

جلوتر بیای

به آدما که نزدیک میشی گندش درمیاد

بهت که نزدیک میشن گندش را در میارن


با لایه های اول ات اوکی هستم

  

Just 2 mins not more


بهتره ندونی زیر نقاب خوشگلش چیه 


آره دوست ندارم نزدیکم بشی

نزدیکت هم نمیشم 


Respect my privacy



روح وحشی

+حوصله ی ارتباط نزدیک با دیگران را ندارم .

هر چی دورتر بهتر و safer


++مثل لاکپشت توو خودم قایم شدم

دیگه هیچکس دلمو نمیبره




تو مث خواب گل سرخی لطیفی مث خواب
من همون ام که اگه بی تو باشه جون می کنه

من نمازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوستت دارم شنیدنه
نفست شعر بلند بودنه
با تو بودن بهترین شعر منه

نو مث وسوسه ی شکار یک شاپرکی
تو مث شوق رها کردن یک بادبادکی
تو همیشه مث یک قصه پر از حادثه ای
تو مث شادی خواب کردن یک عروسکی

من نمازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوستت دارم شنیدنه
نفست شعر بلند بودنه
با تو بودن بهترین شعر منه

تو قشنگی مث شکل هایی که ابر می سازن
گل های اطلسی از دیدن تو رنگ می بازن
اگه مردای تو قصه بدونن که این جایی
برای بردن تو با اسب بالدار می تازن

من نمازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوستت دارم شنیدنه
نفست شعر بلند بودنه
با تو بودن بهترین شعر منه


دانلود نماز / نیاز با صدای زنده یاد فریدون فروغی

لینک


وقتی انسان ها از تنهایی می نالند 

منظورشان این نیست ڪه اطرافشان خلوت است، تنهایی این است که هیچڪس نمی فهمد چه می گویند !


آیزایا برلین



+آدم ها میتونند دوستت داشته باشند .

میتونند  سعی کنند که بفهمند تو را .

اما نمیتونند بفهمند ات !

ما خیال میکنیم که همدیگر را میفهمیم .

ما فقط چیزهایی را میفهمیم که دل مون میخواد بفهمیم .

چیزهایی که سایه هامون را بیرون نریزه .

و شوربختانه اسم قضاوت های ناعادلانه مون را عقل و شعور و درک و بدتر از همه شناخت واقعیت طرف مقابل گذاشتیم !


حداقل سعی کنیم قضاوت نکنیم .

با سایه هامون رفیق باشیم .

 حس تنهایی بزرگترین درد مشترک بشریت هست .

بخصوص وقتی وسط یک عده asshole زندگی میکنی !


پشت اکثریت قریب به اتفاق  لبخندهای مهربون اینه :

کی از شر تو راحت میشم . بسه دیگه . تمومش کن .


پشت اغلب جمله ی میفهمم ات اینه :

وای چقدر نق می زنی . سرم رفت !


پشت خیلی از درک ات میکنم ها اینه :

من خودم کلی بدبختی دارم . اینم گیر داده ها !


پشت بسیاری از بله بله درست میگی :

shut up بابا !


پشت اکثریت هر جور صلاح میدونی :

من مخالفم . حالا برو بمیر !


پشت صادقانه بگم ها چه بسا اینه :

دارم سرت شیره می مالم !


هر کاری داشتی خبرم کن های زیادی شنیدم که معنی اش اینه:

فعلا از سرم باز شو !



.

هزار جور دیگران را فریب میدیم تا احساس خوبی نسبت به خودمون داشته باشیم .


بین اینجور آدمها زیستن خود خود  مرگ تدریجی ه!


اگر کسی را پیدا کردی که حداقل سعی کرد تو را بفهمه چهار چنگولی بچسبش .

اون حتما سعی میکنه کمتر هم قضاوتت کنه !


روح وحشی




اغلب از سر ادب و رفع تکلیف می پرسند :

چه خبر ؟خوبی ؟


تو هم از سر ادب و رفع تکلیف میگی خوبم ممنون .


چرا باید راست اش را بگی ؟

چرا باید برای کسی که حال و روزت براش اهمیت نداره یا اساسا خوش اش نمیاد که بدونه حال تو خوب نیست ، خودت را بریزی بیرون ؟!

در حال مرگ هم که باشم میگم خوبم !

کسی که تو براش اهمیت داری با یک دو دو تا چهارتای ساده هم میفمه حال و روزات خرابه و به دادت می رسه .

خیلی سخت نیست فهمیدن این که کسی احتیاج به کمک یا حضورت داره .


نمیگم از سر ادب و .نپرسیم حال هم را .

نمیگم دوست و رفیق و خانواده جام جهان نما دارند و میفهمن که حال مون خرابه .


حرف من اینه که اگه نسبت به هم احساس مسئولیت کنیم با یک بررسی ساده ی ذهنی هم میتونیم اوضاع را تخمین بزنیم .


هی .

به داد هم برسیم . لازم نیست حتما صدای داد را بشنویم . عقل و شعور و احساس که داریم !

بعضی آدما اونقدر مغرور هستند که تا لب مرگ هم نق نمی زنند .

حواسمون به اینها بیشتر باشه !


روح وحشی



پادکست :


به آینه نگاه کردم ؛  داستان ریحانه، شاعر افغانِ متولد ایران

پادکست «آن» هربار داستان واقعی آدم‌ها رو تعریف می‌کند تا سعی کنیم خودمون رو جاشون بذاریم. لینک همه شون هست . در قسمت چهارم که ساختنش بیشتر از اپیزودهای قبل زمان برده، داستان شاعری افغان به نام ریحانه را می‌شنویم که در ایران به دنیا آمده و بزرگ شده. شاید برای خیلی از ما این اولین بار باشه که از زاویه دید مهاجری که مورد تبعیض قرار گرفته داستانش رو بشنویم و کمی همدلی کنیم. کاری که در مورد مهاجرهای افغان خیلی کم انجام دادیم.

با لینک زیر، هم می‌تونید پادکست را به صورت استریم گوش کنید و هم آهنگ‌های استفاده شده که اکثرا از مستند Human هست را دانلود کنید. 



لینک پادکست


فول آلبوم موسیقی مستند Human ساخته Armand Amar


لینک فول آلبوم موسیقی مستند Human 



صمیمانه میخوای کاری انجام بدی . 

شور و حال و اون حس درونی قوی داره از پا درت میاره .

اما کار اساسی از دستت بر نمیاد .

انگار دست و پات توی پوست گردوست !

خب اون جمله ی کلیشه ای که میگه "همیشه کاری هست که بشه انجام داد " را قبول دارم اما .


گاهی واقعا دل ات میخواد یک کار بکر انجام بدی . کاری که در جهت حل مشکل یک حرکت موثر باشه .


روح وحشی

+اوضاع لرستان بحرانی ه . کاش چراغ جادو داشتم !!!


هیچی بدتر از این نیست که بخوای اما نتونی کاری انجام بدی !



دلم میخواد هر اتفاقی هم که بیوفته ؛

همیشه دوستت داشته باشم .

این تنها چیزیه که از تو برام مونده . دوست داشتن ات . نمیخوام از دستش بدم .

یک جورایی انگار علائم حیاتی زندگی در منه !


روح وحشی

+صدات را فراموش کردم . اما لحن حرف زدن ات و خنده هات هنوز یادمه .

مهربونی همراه ملامت چشمات همیشه بامنه .


I wish love you forever

++دستام خالی خالی اند اما قلبم مملو از محبت ه !

دیدی وقتی کسی میمیره فوری چشماش را میبندن ؟! اگه چشمای من را نبندن زود لو میرم . برای همین هیچوقت توی چشم کسی مستقیم نگاه نمیکنم !

تو چشمامو خونده بودی .


لابد پیش خودتون میگید این روح وحشی هم نمی دونه با خودش چند چنده !

چرا اینهمه متضاد مینویسه ؟ یک بار کلا حال زندگی را میگیره . یک بار از حال بد خودش میگه !

معلوم نیست حالش خوبه یا بد !



خب راستش من جمع اضدادم . اما بلاتکلیف نیستم . مسیرکلی ام مشخصه ولی هر لحظه آماده ام تا فرعی عوض کنم !

این که کلا با زندگی حال نمیکنم معنیش این نیست که یک قرص سیانور گوشه ی لپ ام دارم !

از زندگی خوشم نمیاد اما دلیلش افسردگی نیست . علت اش دیدن اینهمه زشتی هست که باعث اونها صفات غیر انسانی هست .

دوز رنج زندگی به دو دلیل برای من بالا بوده .

یک) کلا دی ان ای و ژن های من حاوی رنج بودن

دو)سنسورهام خیلی قوی هستن


با این اوصاف یک تهمتن میخواد تا حال زندگی را بگیره که من نیستم . اینه که گاهی بد آچمز میشم .

تا جوان هستی و کله ی پر باد داری فکر میکنی ناجی دنیایی و براش حسابی میجنگی .

کم کم میفهمی که داری بیخودی زور می زنی !

کنترل شده عمل میکنی .

کم کم مشکلات بزرگتری را میبینی یا بهتر بگم میفهمی که اوضاع خراب تر از چیزیه که فهمیدی .

کنترل هم جواب نمیده و میرسی به جایی که من هستم .

با پرروگی به راه ات ادامه میدی اما میدونی که از دست تو کاری بر نمیاد !


آره من گاهی نق میزنم . غرغر میکنم . از احساساتم و آرزوهام مینویسم . مقاله و یادداشت و شعر و واگویه و .

یک دفعه دیدی طرز تهیه فلافل هم نوشتم !

خب این منم . یک انسان با ابعاد مختلف . یک انسان که عصیانگر بدنیا اومده . یک انسان که دلش میخواد حال خودش و دیگران بهتر بشه .

یک انسان که هم عقده داره هم آرزو هم عاشق شده هم معشوق بوده هم موفق هم ناکام هم شاد هم غمگین هم .هم .

تضاد همیشه بد نیست .

چیزی که ایراده سقوطه . سقوط ممتد .


روح وحشی


دیروز یک مطلبی از لائوتسه خوندم که عجیب من را درگیر کرده :




اگر افسرده هستید ، در گذشته زندگی می ‌کنید.


اما اگر مضطرب هستید ، در آینده زندگی می ‌کنید . 

و اگر در صلح هستید یعنی در لحظه ‌ی حال زندگی می ‌کنید .


لائوتسه


روی این پست مراقبه کنید لطفا



sahaja_yoga@


خب ممکنه این به ذهن ما بیاد که مثلا چطور میشه هموطنانی که دارن توی سیل با مرگ دست و پنجه نرم میکنند مضطرب نباشن ؟!

من فکر میکنم فلاسفه ی بودایی ذاتا لحظه را آبستن صلح می دونستند . جنگی در کار نیست . زندگی کار خودش را می کنه پس ما هم باید کار خودمون را بکنیم . در صورت مواجه با مشکل ، تلاش کنیم که رفع اش کنیم . برای آینده برنامه ریزی کنیم و اگر لازم هست پیشگیری .اینجوری آینده هم شده حال . حالی که در دسترس و تا حدودی قابل مدیریت و کنترل هست .

گذشته هم قطعا اثراتی گذاشته که شده حال ما . استحاله صورت گرفته . دیگه وجود نداره .

اتفاقات بد گذشته یا خاطره هستند یا معلول امروز . خاطره که در ذهن هست و اگر کنترل نشه ممکنه آسیب بزنه . معلول هم باید مداوا بشه .

آینده ی نامعلوم و غیر قابل پیش بینی را نمیشه کاری کرد . کار درست اینه که یک طرح و برنامه با یک چشم انداز روشن داشته باشیم . استراتژی خودمون را با توجه به تجربه ها(گذشته ) تعریف کنیم و اجرا . جلو را نگاه کنیم و موانع را پیش بینی کرده و برای اونها راه حل در نظر بگیریم .

قطعا مواردی خواهد بود که قابل پیش بینی نیست . برای اونها هم باید آماده بشیم .

انعطاف پذیر باشیم و مدیریت بحران را در خودمون تقویت کنیم .


و هدف را نشانه بریم . مثل یک تک تیرانداز ماهر و خونسرد .



روح وحشی

+کلا با زندگی حال نمیکنم . اما تا زنده ام تلاش میکنم .

قرار نیست هم اون حالم را بگیره و هم خودم !



مدام از همسرش شکایت می کنه . مدام درگیرن . سرد و بیتفاوت هستن . بهم خیانت می کنن . و .

بعد از یک مدت میاد و میگم چه خبر ؟ میگه 4 تا شدیم . 5 شدیم .


ماتم میبره . 

نه نمیگم مبارکه . واسه چی بگم ؟

دلم برای بچه ها میسوزه . بچه هایی که حاصل شهوت هستند و نه عشق !

چطور میشه با کسی در تضاد و جنگ بود . احساسی نداشت و .حتی ازش بیزار بود اما تن را .حتی برای لحظاتی با او شریک شد و ازش بچه دار هم شد ؟!!!!


نفهمیدم و نخواهم فهمید !


میرم توی خیابون . به جمعیت نگاه میکنم . با خودم میگم چند نفر از اینها حاصل عشق هستند ؟

به انگشتام نگاه میکنم !


روح وحشی

+درک تون نمیکنم . چطور میتونید اینهمه بی احترامی کنید به تن تون .روح تون .واقعا نمیفهمم !

یعنی اینقدر اسیر حماقتید ؟

++ خیلی حرف ها توی ذهنم هست که نمینویسم .

فقط متاسفم

برای بچه هایی که نطفه ی اونها در نهایت بی عشقی و حتی نفرت بسته میشه .

برای کسانی که برای تن خودشون احترام قائل نیستن . تنی که معبد روح ه . چه بر سر خودتون میارین ؟ 

طرف صحبت من بالغین هستند و مدعیان فهم و شعور و نه عوام که خودم از طرفداران وم وجود مراکز رسمی و تحت نظارت  ارائه ی خدمات جنسی هستم تا جامعه در معرض خطرات و ناامنی ها نباشه !

ضمن اینکه موضوع فرزندآوری در شرایطی که گفتم اولین ظلم در حق کودکان هست . نطفه ای که در این شرایط بسته میشه قطعا مشکلات زیادی خواهد داشت .


+++دم غربی ها گرم که وضع شون از ما بهتره !


++++ آره میدونم . گاهی یک معامله است . چقدر از زنها برای نجات زندگی و آرامش فرزند یا فرزندانشون تن به خواسته همسری میدن که بهش علاقه ندارن . چقدر از ترس جان شون این کار را میکنن .

و حتی ممکنه مردهایی هم بنوعی دچار چنین شرایطی بشن . 

قطعا طرف صحبتم اینها هم نیستن مادامی که راهی برای برون رفت پیدا نکردن و واقعا ناچار هستن . 

طرف حرفم اونایی هست که اسیر تن هستند اما مدعی شعور که منم منم شون گوش فلک را پر کرده و با وجود احساسات منفی و سردی مثل حیوانات فقط فکر شهوت صرف هستند و زاد و ولد .

تاسف باره .

حتی تولد فرزندانی که حاصل عشق بالغانه است هم در نظرم فعلا جای تردید داره چه برسه به این .


+++++حرف زیاده اما بی قضاوت !


کم کم می رسی به نقطه ای که هیچ حضوری دیگه حال تو را خوب نمی کنه .

میفهمی ؟ هیچ حضوری !

می دونی الان کجام ؟

تا گردن توی باتلاق زندگی .

یعنی دستام هم توی باتلاقه . هیچ بودنی نمیتونه نجاتم بده .

حال و روز من نقل امروز و دیروز نیست . این زخم قدیمی دیگه قانقاریا شده .

نه اینکه فکر کنی دست یا پام درگیره .

تمام وجودم .بودنم . روح و روانم . مغزم .

قانقاریا رسیده به مرز بودن و نبودنم .

من اون وری ام نه این وری .


روح وحشی

+دچار افسردگی و غم نیستم .

من خود خود رنج ام .

رنجی که هرگز با دیدنم به اون پی نمیبری .

من هنرپیشه ی خوبی ام .

دلقک خوبی هم هستم .

و یک سوفیست ماهر .


تا نخوام هیچکس نمیفهمه پشت نقابم کیه .

و اینجا اون چاهی هست که توش فریاد میزنم .

یک سیاهچاله تا حرفام را ببلع ه !  

جایی که مخاطبام خاموش خاموش خاموش هستن .

کسانی که احتمالا براشون کمی با بقیه توفیر دارم . اونقدر که در سکوت من را میخونن و میرن .

کسی که در سکوت و منفعلانه تماشات میکنه بود و نبودش هیچ تاثیری به حالت نداره مثل نوار سکوتا یا یک هرنه نویس ( اسپمر) !

هر چی هست غیر از دوست . مگه دوست میتونه اینجور مواقع بیتفاوت باشه ؟! 

شایدم لذت ببره که کاش ببره .لااقل نوشتنم به یک کاری اومده !


مخاطب واژه ی درستی نیست . بهتره بنویسم تماشاچی هام !


پس به امید تحویل حال هامان .



چند وقتی ،  بخشی از دلم را ریختم روی دایره و نوشتم و نوشتم .

در این نوشتن ها قسمتی از اشتباهات خودم را پیدا کردم که شاید اگر نمینوشتم موفق به رویارویی با اونها نمیشدم !


گذشته ای که حال نیست و دردی از امروز من دوا نمیکنه ؛ 

گذشته ای که راهش را از من جدا کرده ؛

گذشته ای که در راستای اهداف من نیست ؛


 بهتره در همون گذشته بمونه و من هم امروز خودم را بسازم و راهم را ازش جدا کنم .

زندگی من هم ادامه داره .


پس به امید حالی بهتر از گذشته ؛ اون را با تمام دوست داشتن ها و رنجش ها و دردها و خوشی ها میبوسم و میذارم کنار .

بدرود ای دیروزی که دیگه جزوی از امروز من نیستی 

بدرود .



 روح وحشی

+به امید موفقیتی مستمر

++ای گذشته ، بهتره تو هم من را کاملا به گذشته بسپری و یا اصلا در همان گذشته دفن کنی .

+++بیش از این عمرم را تلف نخواهم کرد . عزاداری آنچه از دست رفته کافیه !


تو را من

.چشم در راهم 

بی آنکه زمان 

غباری بنشاند بر دیده ی انتظارم

حال دلم 

حال تنم

حال روزگارم خوب نیست

گفته بودم که بند است جانم

به جان تو

هر چند قطره ای

از دریای بودن ات

خورشید دلم

رو به غروب است

رمقی ندارد دیگر دلم 

نفس هایم به شماره 

نه آرام افتاده اند

نفس هایم دونده ای را مانند

در پی آب  .



روح وحشی

+ دل = قلب

نوشتن حال بدم را بدتر میکنه .

یک مدت فقط به مباحث اجتماعی و روانشناسی و فلسفی خواهم پرداخت . 

منهای احساس .



نمی دونی وقتی میگم نفس های من یعنی چی .


یه حرف عاطفی و رمانتیک نیست .


نفس یعنی وقتی نیست قلبت خودش را به سینه میکوبه .

یعنی تنگی نفس میگیری .

یعنی فشارت میره بالا .

یعنی بعد از یک مدت نه قلب داری و نه ریه .

یعنی رگ هات داغون میشن .

یعنی کم کم تند تند داری میمیری .


دقیقا حالی که الان دارم .

شدم مثل مجروحان شیمیایی که با دستگاه نفس می کشن و روزی هزار بار میگن کاش اینی که میره دیگه برنگرده .


روح وحشی

+نمیفهمید چی میگم . نکشیدید درد من را .

آمین که سلامت باشید و هرگز هم نفهمید . هیچکدوم تون نفس های من . هیچکدوم .

خوب باشید . خوب خوب خوب .



گاهی در آماج تیرهای زهرآگین روزگار قرار میگیری و ناگهان دخل خودت و بابای بابای بابای جدت در میاد .

اوهوم .

اما در مورد من کلا این کلمه" گاهی " جای خودش را به  "اکثریت مواقع تا حدودی همواره "داده !

یعنی اوضاع من قمر در عقرب اعلام شده از لحظه ی بسته شدن نطفه ی بسیار تصادفی ام در زهدان مادر بسیار تصادفی ترم که خیلی اتفاقی سر سفره ی عقد شوهرش و بابای خیلی تصادفی ام نشست .

یعنی این قوز بالاقوز بودن روزگارم فابیرک توی دی ان ای من بوده !


کور خوندی اگر فکر کردی من ناراضی باشم از این قمر در عقرب بودن روزگارم .از تصادفی بودن زایش ام .از قوز بالای قوزهای زندگیم . از رنجی که قلبم را میان پنجه هاش چنان له میکنه که به مرگ بوسه میفرستم تا اغواش کنم .

کور خوندی اگر فکر کردی من ناراضی ام از اوضاع خر تو خر همیشگی زندگیم .

یاد ترانه همه چی آرومه ،؛من چقدر خوشبختم حمید طالب زاده افتادم . گار هم خوندتش .

هر وقت این را میخوندم مامانمم باهام میخوند . میفهمید چقدر اوضاع خرابه و من دارم حال روزگار را میگیرم ( فکر کردی فقط تو وقتی ناراحتی غش غش میخندی ؟! ) .



همه چی آرومه 

من چقدر خوشبختم 

Just It


روح وحشی

+دلم یک پرس مرگ میخواد . از نوع والیومی نه . از نوع سیانوریش .


++فکر نکنین با یه بدبخت بیچاره طرف هستید .

من را ببینین عاشقم میشید . یک زن که حال و روزش چشم خیلی ها را در میاره . 

درد من به چشم دیده نمیشه . حس هم نمیشه .

درد من کاملا شخصیه .

کلا باحال تر از من پیدا نمیکنید .

بمب انرژی و سرشار از عشقم . 

یه دیوونه که هرگز پیر نمیشه حتی با وجود موهای سپیدش و چین و چروک دور چشماش .

اما .

گفتم تا بدونید


پی نوشت تکمیل شد .





وقتی این هست اون نیست . وقتی اون هست این نیست .


وقتی " تو " هستی به تعادل می رسم !


به همین سادگی .

نیستی پس همیشه نامتعادلم . انگاری گم شدم . گیجم . تمرکز ندارم . سالهاست .حسابش را تو بهتر داری !



وقت هایی که احساس ضعف میکنم یا زیر بار مشکل یا مشکلات دارم له میشم (خیال کن که زیر یک پرس 50 تنی هستی under pressure ) دلم میخواد یک آغوش امن باشه و به جای اون 50 تن در حد یک کیلو  و توسط بازوهاش به بدنم فشار بیاره و 5000 تن احساس امنیت کنم  و رها بشم از اینهمه رنج که توی سلول هام لونه کرده !


وقت هایی که اوضاع بر خر مراد که نه سوار الاغ SO SO   هست و یک نفسکی میاد که ممد حیات باشه و چون بر میاد مفرح ذات ، دلم میخواد یکی که از ته دل دوست اش دارم کنارم باشه و مدام بگم Hey I Love U و آبشار عشق را روی سرش سرازیر کنم . نه اینکه خفه اش کنم ها .



اما وقتی اویی که از تمام وجود دوستش دارم در دسترس باشه به تعادل میرسم . هم عشق بده بهم و هم دلم میخواد با تمام وجود عشقم را نثارش کنم .


هیچی به زیبایی تعادل نیست . به طبیعت نگاه کنید . هر جا تعادل هست زیبایی هم می درخشه .


Just wanted to share with you such beautiful sense

LOVE


عشق .تنها چیزی ه که این دنیا را قابل تحمل میکنه .

چیزی که نبودش منجر به جنگ قدرت ها و ورود به حریم دیگران و هزاران بیماری روانی شده .

از روابط بین فردی تا بین .کشورها .



روح وحشی

+هنوزم وقتی احساس محبت کنم خیلی راحت به زبان میارم . گاهی سوتفاهم هم ایجاد میشه .اغلب آقایون ایرانی هنوز در قرن ها پیش زندگی میکنند . 

کاش یاد بگیریم که عشق چیز قشنگیه و صرفا جنسی نیست .

++عشق مادری یکطرفه است و این موضوع تعادلش را به هم نمیزنه ولی اون تعادل لازم را برآورده نمیکنه . یک مادر فقط دهنده ی عشق هست و بی انتظار برگشت . ONEWAY ROAD. به هر حال قدردانی فرزند هم کار خوبیه .

+++من رمق زندگی را کشیدم . مرگ بیش از لاشه ای از من تحویل نخواهد گرفت . 

به اندازه کافی عشق دادم . به اندازه ی کافی گفتم دوستت دارم .

به اندازه کافی زندگی کردم . لحظات شیرین زیادی را تجربه کردم .مادر شدن . عاشق شدن . تحول ها و دگردیسی ها و ققنوس وار از دل آتش ها بیرون آمدن . 

هم عاشق شدم و هم معشوق . اونجور که از نوجوانی آرزو داشتم و اینکه  دوستم داشتی و داری ( مطمئنم ) .

سفرها و دیدن ملل مختلف را تجربه کردم . عاشق سفرم هنوز . آفریقا نرفتم . یونان و مصر و . .

آموختن . چیزی که توقف نخواهد داشت .

خلاقیت .

آماده ام برای رفتن به گمانم . زندگی زیاد هم خوب نیست . کمی حسرت لازمه . باید یه چیزی هم نصیب خاک بشه یا نه ؟!

فقط کاش به رسم بلاد کبیره و صغیره جسد را بسوزنن . بیزارم از رسم شستن و دفن و مراسم هاش .


++++ حس خوبی داره از مرگ و زندگی گفتن . حال میکنم .




من اگه بخوام کسی را نفرین کنم میدونید چی میگم ؟


الهی به زمین گرم بخوری .

نوچ

الهی ریختت را روی تخت مرده شور خونه ببینم .

نوچ

ذلیل بمیری الهی .

اینم نوچ

اینا که خوبه چون تازه طرف از رنج زندگی خلاص میشه .



من موقع نفرین  میگم امیدوارم یک آذرماهی نصیب ات بشه ! از اون درجه یک هاش .

بماند چطوریش و به چه علتی .

همچی سفت و محکم نصیبت بشه . ازون سریش های احساساتی و دمدمی مزاج .

زن و مرد و ترانس و .هم نداره . همه شون یک شکل هستن بخصوص با رایزینگ کماندار !



زیاد خوشحال نشو از ابراز احساسات خالصانه شون . بعدش یک پوستی ازت بکنند که اون سرش ناپیدا .

طوری که بگی الهی نصیب گرگ بیابون نشه .


روح وحشی

+اولش میخوان جون بدن برات . بمیرن برات . خاک پات باشن . کلا واله و شیدا و شیفته هستن .  بعد از یک مدت جون ات را راحت میگیرن و شوت ات میکنن اون دور اما همیشه رصد ات میکنن . نمیرن  که . فقط نامرئی میشن .میدونم چون من یک  نیمه اول بهمنی درجه یکم. خیلی چیزها را ندیده میدونم . حس درک و پیش بینی عجیب و غریبی دارم .


اصلا روی آذرماهی ها  و حرفاش حساب نکن . دروغگو نیستن ها . حداقل اولش در بیان احساسات بسیار صادق هستن  .

فقط تکلیف شون با خودشون معلوم نیست . از واقعیت خودشون فرار میکنن . عاشق و شیفته و .هستند اما دوری و دوستی . کاش از اول همون دور بمونن و جلو نیان که بعدش مثل کش در رفته برن سر جای اولشون .

کلا با مسئولیت و تعهد و وفاداری و رفاقت تا ته ماجرا حال نمیکنن . حس محبتی بدون زحمتی که درون شون هست کفایت میکنه انگار.

 . اولش میان جلو و بعد که میبینن نه بابا دوستی و رفاقت و عشق مسئولیت داره . باید وفادار بمونن . متعهد باشن . مذاکره و م کنن . از آزادی مطلق دیگه خبری نیست . گاهی باید از خواسته ی خودت برای رفیق ات بگذری . خودشیفتگی و خودخواهی و راحتی و الکی خوش بودن و علاف گشتن را باید بذاری کنار .

 اونوقته که یک چیزی بی ربط را بهانه میکنن و خیز عقبگرد میگیرن و بعد از یک مدت جنگ با احساس شون و قلب درد ،  با تلسکوپ رصدات میکنن ! ذاتا منجم هستن انگار نه فضانورد !!


از شانس خوب یا بد نمیدونم .دور و بر من همیشه پره از آذرماهی .  اونم از اون خوب خوباش .همین خوب ها هستن که حسایت را میرسن دیگه .

نمیدونم چه حکمتی ه . 

فاصله میگیرن اما همیشه هستند .

اولش سریش 

بعد میشن آدامس با خاصیت ارتجاعیت بالا

چسبیده اما دور .

هستند . همیشه .اما بلاتکلیف .

یک روز یک کتاب در مورد آذرماهی ها مینویسم .

فرشته هایی در لباس دیو .

فرشته هایی عاشق لباسشون و حسی که بهشون میده

حال میکنن از دیو بودن


بماند چرا !


++بالاخره شاه شاهان آذرماهی ها . شاه ماهی شون هم نصیب من بیچاره شد .

بعید میدونم حال و روز اون از من بهتر باشه !



واکنش اون به حرف های من :


هاها

کلا با فحش من بیشتر حال میکنه تا با قربون صدقه هام .

کور خوندی ! هنوزم قربون صدقه ات میرم یکی یدونه ی من

شکنجه گر ساواک !


My favorite singer

پایین صفحه لیست ترانه های تاپ ایشان قابل دسترس هست ::

لینک به متن و ترانه 



«از اینجا ڪجا برم»


برگردان: #مانی_مظاهری


https://www.instagram.com/mani.mazahery


همه اون فاصله‌هاے دور و جاهایـے ڪه بودم

همه اون وقت‌ها و فرصت‌هایـے ڪه ڪُشتم

همه‌ رؤیاهام. مث برق و باد رفتن

آره، باید قبول ڪنم


جایـے واسه رفتن از اینجا نیست

اینجا موندم آشفته و یخ زده

چجورے راهم رو گم ڪردم

توے این مسیر دور و درازِ تنهایـے ڪه پیش گرفتم

آره. 

یه مسیر دور و دراز تنهایـے بود 


حالا ڪه به آخر خط رسیدم

حالا ڪه دیگه شانسے ندارم

همهٔ چیزهایـے ڪه دوست دارم - پشت سر جا موندن

و من جوابـے ندارم


از اینجا ڪجا برم

ڪه موندم اینجا، خسته و داغون

چجورے راهم رو پیدا ڪنم

توے این مسیر دور و درازِ تنهایـے ڪه پیش گرفتم

باید یه مسیر دور و دراز تنهایـے باشه، اونجا ڪه راهے مےشم

مےخوام به مقصد برسم. 





رابطه شویی باید با میل و رضایت زوجین صورت گیرد نه به زور و اجبار و پافشاری . به این نوع رابطه اجبار جنسی میگویند.

اجبار جنسی و فشار کلامی باعث میشود ن در رابطه با مردان بی اعتماد شوند.


کسانی که سعی میکنند خودشان را به زور در دل کسی جا کنند هرگز به خواسته شان نخواهند رسید.


@Dr_Zana6oei 


+ که شاخ و دم نداره !

++نفرت و حس انتقام نتیجه ی احساس صدمه دیدن و نادیده گرفتن حقوق انسانی هست . محاله بشه روابط اینچنینی منجر به جدایی و نفرت و انتقام نشن مگر اینکه شخص به نوعی بیمار روانی باشه  !






گاهی بهترین حربه نه برای ضربه ی کاری به دشمن یا حریف بلکه برای آرامش چیزی نیست جز سکوت .


سکوت معمای بزرگیه که بندرت میشه صد در صد حل اش کرد . معمولا در مواجه با سکوت ما پاسخ را حدس میزنیم . گاهی قریب به یقین و گاهی غریب به یقین !


سکوت در مقابل ورود به حریم خصوصی پیام قاطعانه تری داره تا اینکه توی چشمای طرف نگاه کنی و بگی : وارد حریم خصوصی من نشو !

اینجا که اروپا نیست . مردم ما براحتی به خودشون اجازه می دن وارد حریم دیگران بشن و حتی برای دیگران نسخه بپیچین و تعیین تکلیف کنند !

وقتی رفتار عامه ی مردم را بشناسی در مواجه با این رفتار نه با خشم منفعلانه بلکه مهربانانه ، لبخندی میزنی و رد میشی .

واقعا لازم نیست چیزی بگی مگر وقتی که طرف مقابل رفتارش ایجاد مزاحمت کنه !

در این سالهای وبلاگنویسی  کامنت های زیادی دریافت کردم که به مرز مزاحمت رسیده و حتی از اون رد شده . اوایل ناراحت میشدم الان فقط حذف شون میکنم .

Just Ignore

سکوت در مذاکرات باعث میشه طرف مقابل به حدس و گمان روی بیاره و شروع کنه واکنش نشان دادن و دست خودش را رو کنه . شایدم دقیقا کاری را انجام بده که ما میخوایم !


اغلب ما تحمل سکوت را نداریم . در تنهایی هامون فورا تی وی یا دستگاه پخش موزیک را روشن میکنیم . کنار دوست و خانواده ممتد حرف میزنیم . واقعا نگران چی هستیم ( از خودم زیاد میپرسم این سوال را) اینکه به ما انگ هایی بزنن :

اخم کرده

قیافه گرفته

ناراحته

ما را داخل آدم حساب نمیکنه

یه چیزی شده

و .

نگران این برچسب ها هستیم و شروع میکنیم حرف زدن . نه البته همیشه از روی میل .


روح وحشی

+منم دچار شکستن سکوت در مواقعی که دلم نمیخواد هستم . برای همین بیشتر تنهایی را ترجیح میدم .

++گاهی میمیرم برای اینکه حرف بزنم . شوخی کنم . بحث و گفتگو کنم . اما بندرت ! 



به این کودک نگاه کنید!!!

یک جوجه در دست چپ و پولی در دست دیگرش و چشمانی که معصومانه و مضطرب طلب یاری میکنند .

بخوانید داستان این کودک هندی را :


کودک هندی در شمال شرق کشور در Sairang منطقه Mizoram در حال دوچرخه سواری بود که ناگهان با دوچرخه، جوجه مرغ همسایه را زیر گرفت.


این پسربچه مرغ را در دست گرفته و با پولی که داشت به بیمارستان نزدیک خانه رفت و از دکتر خواست تا مرغ را درمان کند.


عکسی که از وی و داستانش در بیمارستان گرفته شد، به سرعت وایرال شده و در ساعات اولیه 7 هزار کامنت برای عکس منتشر شد و بیش از 73 هزار بار به اشتراک گذاشته شد.


@drhesamfiroozi



+چیزی که در کودکی می آموزیم هرگز از خاطرمان نخواهد رفت .

احساس مسئولیت بزرگترین هدیه ای است که میتوانیم به فرزندانمان بدهیم .

چیزی که بسیاری از ما بسادگی از آن میگذریم و پا روی وظایف انسانی و اخلاقی میگذاریم .

صد البته قبل از آن هوشمندانه آن را برای خود توجیه کرده ایم هر چند با بهانه های واهی !


++متن با امانت داری ترجمه شده . منابع اصلی را چک کردم . خبر مربوط به دیروز هست . 3 آوریل2019


ای عشق ای که میسوزی و میسوزانیم ای

عشق پشت پلکت شب به شب زندانیم 
ای جان ای نگاه بی گناهت آسمان ای 

جان خاطراتم مانده بی تو زیر باران 

ای عشق از غمت دیوانه ام آرام گریه 

بر شانه ام برگرد راه برگشتی اگر هست 
ای عشق دل به دریا میزنم طوفانیم 

امشب مست مستم از چه میترسانیم


دانلود



فقط دست من توی پوست گردو نیست . خارج از این مرزها هیچکس نمیتونه به سیل زده ها کمک کنه .

مایک پومپئو میگه آمریکا آماده ی همکاری برای ارسال کمک صلیب سرخ جهانی و نهادهای هلال احمر هست اما به شرط شروطها .

که ظاهرا انگلیسی آقای ظریف از منم خرابتره .


 "The United States stands ready to assist and contribute to the International Federation of Red Cross and Red Crescent Societies, which would then direct the money through the Iranian Red Crescent for relief," he said.


واضحه که میخواد این کمک ها کاملا تحت نظارت و از کانال رصدی خودش باشه !


حال و روز مردم سیل زده واسه هیچ دولتی مهم نیست .

هر کدوم میخوان از این آب گل آلود ه ی خودشون را بگیرن .


اوضاع اونقدر بده که حالا حالاها درست نمیشه اما نرسیدن کمک های بین المللی باعث فاجعه ی انسانی خواهد شد . فعلا تا حالا 70 نفر فوت شدند . سیل لرستان و گلستان و فارس فروکش کرده اما ویرانی ها چه بر سر مردم خواهد آورد؟

وضعیت بهداشت و بی آبی و بی غدایی .

نبود سرپناه

گل باقی مانده 

و .

خوزستان منتظر سیلی دیگر .


وضعیت بدتر از کرمانشاه خواهد بود . مردم کمتری در لحظه کشته شدند اما با این وضع از سرما و بیماری و ناامیدی و گرسنگی خواهند مرد .


تقاص انتقام ترامپ از دولت ایران را مردم ساده و روستایی که حتی نمی دانند ترامپ کیست پس می دهند . 

کودکان و سالمندان .

انها که رسیدن به خط فقر برایشان آرزوست !



لرستان رفته اید ؟

استانی که همیشه عمدا محروم نگاه داشته شده . از خیلی قبل انقلاب .

مردمی خاص دارد . 

و امروز خاص تر شده اند .

بینهایت مظلوم !


روح وحشی

+پمپئو پیامش را توییت نکرده . چک کردم .


انگار برنامه نویسی شدم .

توی اتاق کوچیک 

توی یک رابطه ی نزدیک

توی جمع

توی گروه

زیاد دوام نمیارم .

از بچگی شدیدا اجتماعی بودم . به مهربون و دوست داشتنی هم معروف بودم و هستم اما .

اما مثل اورژانس و آتش نشانی و پلیس 110 هستم . فقط وقت نیاز و ضرورت .

نا خودآگاه وقتی کارم یا ماموریتم تمام میشه فاصله میگیرم یا کاری میکنم که فاصله بگیرن .


من بدون تنهایی میمیرم !

بدون سفر میمیرم !

بدون مصرف شدن میمیرم !

بدون یادگیری میمیرم !


حتی کسانی را که دوست دارم از خودم دور میکنم . این ناخودآگاهه . در عین صمیمیت بینهایتم تحمل صمیمیت را ندارم . باید همه چی تحت کنترلم باشه و وقتی نباشه باید برم .

معشوق دقیقا چیزیه که من نمیتونم تحمل کنم . چون بدجور بهش میچسبم و میخوام مصرف بشم !!

عاشق هم همینطور . یک عاشق چسبناک دیوانه ام میکنه . مثل طناب دار به خفگی میرسونم . 


خب حالا فرض کنید این روح وحشی در رابطه ای قرار گرفته که هم عاشقه و هم معشوق . همون حالت ایده آل !

اما برای من سم !

بدون اینکه بخوام خیلی دقیق و هوشمندانه رابطه را به سمت و سویی میبرم که رابطه قطع بشه .

یک واکنش دفاعی فرا هوشمندانه که برنامه ریزی شده است !

بعد خوشحالم ؟!

نه نیستم !

ذهن تنگ میشم . خاطرات خوب . لحظات قشنگ . یادآوری اونها اذیتم میکنه و مثل پرنده ای در قفس خودم را به در و دیوار لحظه ها میکوبم و انرژیم را تخلیه میکنم و گاهی تا حد مرگ پیش میرم .

اما وقتی آروم میشم . وقتی فکرم درست کار میکنه میبینم این برام بهتره !

نمیدونم با آسترولوژی و نومرولوژی چقدر آشنایی دارید. چند سال پیش یک گزارش دقیق برای خودم گرفتم . شگفت انگیز بود . دقیقا سرنوشت من را تنهایی اعلام کرده بود . 

تنهایی !

ااکسیژن زندگی من .


در کنار مردم بودن و به اونها خدمت کردن و حتی مصرف شدن هیچ تضادی با تنهایی نداره .

من همیشه آماده ام تا کاری انجام بدم اما بلافاصله بعد از اتمام ماموریت به تنهایی خودم میرم تا ریکاوری بشم .


روح وحشی

+یادمه میگفتی از بس می ترسیدی که برم باعث شدی برم .

واقعیت این بود که میخواستم بری !

من و تو از یک جنس هستیم ." آزادی " زندگی ماست !

تو رفتی اما با منی .

من میخواستم باشی اما بی تو بودم .

هر دو جنگیدیم و میجنگیم .

و همیشه ما دو نفریم .

نه تو از من رهایی 

نه من از تو 

میدونم که هستی 

میدونی که هستم

این سرنوشت ماست 

هجر


هیچوقت درک نوشته های نیچه آسان نبوده . نه در زمان خودش که بسی جلوتر بوده از اون و نا حالا که قرنی میگذره .


اراده ی معطوف به قدرت ؛ از نظر نیچه فقیر و ضعیف و ناتوان محکوم به نابودی هستند . اینان نیز خود انگل هایی نابودگر زندگی هستند و .

جایی میگه که فقیر ناتوان و توانگر بخشاینده است !


در برداشت سطحی ما به تضاد آنچه دیده ایم و تجربه کرده ایم بر میخوریم . توانگرانی را به یاد می آوریم که در پی اندوختن ثروت مثل ماری بر گنج چنبره زده اند و .

توضیح لازم نیست چون این تجربه به گونه ای عام است .


ولی وقتی عمیق تر به موضوع نگاه میکنیم و لایه های سطحی را کنار میزنیم به معانی دیگری می رسیم .

چیزی که من از این شیوه ی تفکر درک میکنم متاثر از کتاب چنین گفت زرتشت ؛ انسانی بسیار انسانی و سایر نوشته های نیچه است .

به نظر من توانگر نیچه یک ابرمرد است . توانگری که ما میشناسیم همان انگل زندگیست که در تلاش است فقیر نباشد . بیچاره ای در تلاش بیچاره نبودن . او عمیقا بیچارگی را در خود حس میکند و میجنگد . جنگی مغلوبه !

فقر نیچه در دستان فرد نیست . در ذهن اوست !


روح وحشی

+قمرالملوک وقتی کالبدش را ترک کرد هیچ نداشت . هر چه در می آورد خرج نیازمندان میکرد . براستی که او توانگر بود !

+نیازمندان به عقیده ی من کسانی هستند که بدون آنچه دارند پشیزی نمی ارزند . 

در یکی از فیلم های گیشه ای ایرانی مکالمه ی یک دست فروش با قهرمان داستان را خیلی دوست دارم :

تو از اون مردایی که اگر کیف پول و موبایلت را بگیرن تا سر کوچه هم نمیتونی بری !





منتظر مردی نباش که باهات کنار بیاد! 

این اشتباهیه که خیلی از زن ها دچار اون می شن!

تو خودت خوشبختی رو پیدا کن! 

یک زنِ مستقلِ خوشبخت، از هر لحاظ جذاب تره .


مرگ خوش / آلبر کامو


لینک دانلود کتاب مرگ خوش


+وقتی میبینم دختری جوان یا زنی تنها در کافه یا رستورانی با لذت داره چیزی میخوره و چشماش برق می زنه .

وقتی زنی را کوله پشتی و نقشه به دست در سفرهام میبینم .

وقتی زنی مستقل و شاد را میبینم بیشتر به زن بودنم افتخار میکنم .

برای زن شاد بودن دنبال فمینیسم نرید . اونها زن بودن را به غم انگیز ترین چیز دنیا تبدیل میکنند !

++باور کن هیچ مردی نمیاد تا زنی را خوشبخت کنه .

این کار وظیفه ی توست !

در واقع فقط بعضی زن ها هستند که بواسطه ی عشق مادرانه میتونن چنین حسی به مردی داشته باشند . اون مرد میتونه فرزند ، پدر ، برادر ، همسر ، معشوق و . باشه .

البته نه هر زنی !

ما زن ها هم در پی خوشبخت شدن هسنیم و نه خوشبخت کردن !!

+++ زن برای مرد نقش قسمت قشنگ زندگی را داره . آرامش ، لذت ، خوشبختی و . مردی که میاد سمتت حمایتت میکنه اگر واقعا مرد باشه و تو نیازهاش را تامین کنی . یک تعامل . یک رابطه متعادل و دو طرف برنده 


#بیا حرف بزنیم .

₩راجع به چی ؟

#هر چی !

₩بیا سکوت کنیم .

#چرا؟!

₩چون از حرف زدن راجع به هر چی بهتره !

#آهان . باشه .

راستی شنیدی که .

₩نه نشنیدم . قرار شد سکوت کنیم .

#میخوام اما نمیشه خب . 

₩اوهوم میفهمم . ترک عادت سخته .

بیا حرف بزنیم .

#راجع به چی ؟

₩سکوت !



روح وحشی

+دلم سکوت ذهن میخواد . زیر فشار شلوغی ذهنم دارم له میشم .

.

تحمل صدای موسیقی را هم ندارم . چیزی که واقعا دوست دارم سکوت محض ه .


 عشق چیزی بسیار فراتر از میل به آمیزش جنسی است. عشق ابزار اصلی فرار از تنهایی است که بر سرتاسر بخش عمده زندگی مردان و ن مستولی است .


برتراند راسل 




+فرار از تنهایی که کاملا ناخودآگاه صورت میگیره ! 

به نظر میرسه آقای راسل آشنایی با جنبه زیست شناختی عشق نداشته اند . نقش هورمون ها و لذتی که ترشح اکسی توسین در بدن ایجاد میکنه !

شاید هم منظور ایشان از عشق در افراد بالغ بوده !

به هر حال انسان اجتماعی وقتی به شخصی می رسه که با او احساس خوشایندی داره ناخودآگاه میل با او بودن را داره و این کاملا طبیعیه . مکانیزم پاداش در مغز .

ولی این پدیده در تمام آدمها یکسان نیست . در بعضی افراد عکس این اتفاق رخ می ده . عشق جمع دو نفره ای را نوید می ده که در اون تعهد سرلوحه ی تمام اتفاقاته و این چیزی نیست که اونها مبخواهند . اینان فرار از تنهایی را بیرون از تعهد و عشق جستجو میکنند . در روابط کوتاه و بدون مسئولیت که اساس اون بر پایه ی روابط جسمانی هست . لذت بده و لذت بگیر و نه بیش .


 عشق لذت بخشه . حال خوب عشق در ترشح هورمون هاست یا احساس آرامش و امنیت ناشی از داشتن کسی که تو را میفهمد و همدل است و مهربان و تو نیز چنین احساسی به او می دهی .نمی دانم . هر چه است لذت عشق را مرهون اتفاقات درون جسم و مغزمان هستیم . اما از یک چیز مطمئنم :

مغز پرورش یافته اتفاقات ماناتر و زیباتری را رقم می زند !


روح وحشی




ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که وقتی به یک کسی خوبی کردیم و خوبی کردیم و خوبی کردیم ، روزی‌که خوبی نکنیم ما از نظر او آدم بدی هستیم .


شما نمی توانید بگویید ، من ده بار به یک کسی خوبی کردم ، بار یازدهم که نخواستم یا نتوانستم کاری برایش انجام دهم چرا از نظر او من آدم بدی شدم؟ و چرا یک کسی که هیچ‌کاری برای آن شخص انجام نداده است در نظر او از من بهتر است؟


باید پذیرفت که این ویژگی انسان است!  شما وقتی بچه همسایه ‌تان را بیست دفعه نگه دارید و روز بیست‌ و‌ یکم بگویید من خودم وقت دکتر دارم و نمی‌توانم امروز بچه شما را نگه دارم ، آن همسایه می ‌تواند با شما بد شود در حالیکه با همسایه دیگر که هیچ‌ وقت بچه ‌اش را نگه نداشته است خوب است !


دکتر فرهنگ هلاکویی




+مدیریت لطف و محبت از خود لطف و محبت مهم تر است .

گهگاهی نه بگوییم که چون لطف از حد بگذرد نادان خیال بد کند !



@sahaja_yoga



بعد از اونهمه آبغوره گرفتن بالاخره کمی خوابم میبره.

بیدار میشم و اینطرف و اونطرف را نگاه میکنم که ببینم کجا هستم و چه وقت از روزه .

شب و روزم را قاطی کردم .

حسابی گرسنه ام . نه صبحانه خوردم و نه ناهار .خب راستش چیزی نبود که بتونم بخورم !

به نقطه ای از زندگی رسیدم که اگر خودم واسه خودم کاری نکنم هیچ خبری از چیزی نخواهد بود !

بالاخره انتظار به سر رسید . دیگه حوصله ی نق و گریه ندارم . راستش حالشم ندارم . دگمه ی pause را میزنم تا بعد .

حس میکنم حالم بهتره . نه اینکه واونقدر خوب باشم که برم خرید یا چیزی درست کنم . همینقدر که دیگه حال رنج زیاد را ندارم و خسته شدم ، راضی ام .

سطح درد را در حد تحمل پذیر فیکس* میکنم تا بالاتر نره و تی وی را روشن میکنم . 

میام اینجا و با یک اتفاق قشنگ روبرو میشم .

هنوز هم آدمایی پیدا میشن که از دیدن رنج دیگران سرگرم نمیشن .


روح وحشی

+خودمو میشناسم و مدیریت میکنم . خوب بلدم گاهی دگمه ی توقف موقت درد و رنج را بزنم تا سر فرصت خودمو تخلیه کنم .


لازمه گاهی صبورانه شاهد رنج کشیدن خودم باشم و به سمت و سوی استحاله هدایتش کنم .

++یک عالمه کار دارم .



حسابی گریه میکنم اونقدر که وقتی خودمو توی آینه ی دستشویی نگاه میکنم نمیشناسم . با احتیاط و مردد چراغ آینه را روشن میکنم تا با خودم روبرو بشم و چی میبینم ؟!

چشم های درشت متورم .

مردمک رنگ باخته .

عنبیه کاملا عسلی .

نوک دماغ قرمز .

موهای ژولیده .


شیر آب سرد را باز میکنم و چند بار آب را به صورتم میپاشم . موهام را مرتب میکنم و به رسم کودکی هام یک وری میبافم .

زل میزنم به خودم و میگم فکر کردی الان یک فرشته از آسمون نازل میشه و میگه بیا بغلت کنم و اشک هات را پاک میکنه و میگه چون دختر خوبی هستی برات یک هدیه آوردم و چراغ جادو را میده به تو .

تو هم دستی میکشی روی اون و یک غول خوشگل و خوشتیپ ازش میاد بیرون و دست به سینه می ایسته و میگه امر بفرمایید بانوی من !


به حرفام خنده ی تلخی میکنم و میرم آشپزخونه و دمنوش رازیانه درست میکنم .

واقعا چی فکر میکنیم ما ؟ معجزه و فرشته و غول چراغ جادو و .

یک مشت فریب شیرین تحویل خودمون میدیم و امید را چاشنی روزگارمون میکنیم .


بیرون از ما هیچ اتفاق خوبی منتظرمون نیست . هیچ اتفاق خوبی .

فرشته ای هم در کار نیست .

معجزه هم .

انتظار احمقانه ترین خود فریبی ه .

کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من .

 

روح وحشی

+گاهی اونقدر گریه میکنم که دیگه چشمام نمی بینند . 

بعد تا مدتی حالم بهتر میشه . شاید یک روز تا 4 روز حالم خراب باشه . دیگه دستم اومده . اینم بخشی از زندگیه . 

گریه ترموستات بدنه . بیچاره آدمایی که نمی تونند گریه کنند !



هیچکس صدایت را نمی شنود .

گوش ها کر شده اند .

چشم ها شیشه ای .

آدم ها مثل مامور اعدام نگاه ات میکنند . 

مثل قاضی به حرف هایت گوش میکنند .

و مثل دادستان خوبی هایت را نادیده میگیرند .



فریاد در گلوی تو بغضی را ماند که فرهاد به هنگام کندن بیستون بر دوش تیشه نهاد ولی هیچکس نشنیدش .


روح وحشی

+آیا کسی هست که صدای مرا بشنود ؟!

هل من ناصر ینصرنی ؟!

ندا آمد که هر چه دلت میخواهد فریاد بزن . نه کسی میشنود و نه یاری دهنده ای هست !


ابلهانه است اگر غیر از این فکر کنی و خیال کنی که این درد مشترک من و تو نباشد .

این سرنوشت همه ی ماست .

بعضی می دانیم

بعضی نمی دانیم

بعضی نمیخواهیم که بدانیم 


ولاغیر !


امروز از اون روزهای لعنتی ه که باید اونقدر خودمو به در و دیوار لحظه ها بکوبم تا رنج درونم به حد قابل تحمل برسه .


از همه ی راهها کمک میگیرم .

قدم میزنم تا بفهمم چه مرگم شده . احساساتی میشم و .بعد بلند بلند با خودم حرف می زنم .البته نه با خود_ خودم . و اشک هام روان میشه و می رسه به مویه .

سردم میشه . چشمام میسوزند. بدنم دچار درد غریبی میشه .

یک تکه کاکائو تلخ برمیدارم تا موقتا گرسنگیم را رفع کنم .میرم سراغ گوشی موبایلم  . عینک میزنم و میام اینجا تا از استحاله ی رنج  هام بنویسم .

احساس خفگی دارم . سمت چپ قفسه سینه ام میسوزه و پشت کتفم درد میگیره .

رنج داره تبدیل میشه . کاملا حس اش میکنم .


امروز از اون روزهایی ه که قبلا براتون نوشتم .


روح وحشی

+دلم یک خونه توی جنگل میخواد . یه خونه مجهز تا بشینم و بنویسم .

نوشتن و جنگل و بارون و قهوه و کاکائوی تلخ چیزی ه که من میخوام . عمیقا این را میخوام .

دلم میخواست ژاپن زندگی میکردم . البته نه توی توکیو !

++امسال بهار را حس نکردم . پشت هم بدبیاری و خبر بد و فجایع اخیر و.

+++گنجشک های روی درخت کاج پشت پنجره جیک جیک میکنن . لبخند میزنم اما زود محو میشه .





این نیز بگذرد .



مراقبت از ذهن و مغز، چرا و چگونه ؟!

  

مراقب ذهن‌تان باشید، هیچ چیزی نمی‌تواند شما را در باره‌ی حقیقت و واقعیت بیشتر از مغز تنبل، نامطلع، و میان‌بُرزن‌ تان گول بزند. مغزها باید طوری پرورش پیدا کنند که هر چه را که بصورت بدیهی به آگاهی می‌رسانند، خودشان زیر سوال ببرند.


مغز اکثر مواد لازم خودش را از قند و آب و‌ اکسیژن می سازد. باید مراقب تغذیه‌هایی باشید که ممکن است موجب انسداد عروق کوچک و بزرگ‌ش می‌شوند (مانند کلسترول و نمک زیاد) و از مواد شیمیایی نالازم مانند سیگار و الکل و مواد روانگردانِ مخدر و توهم‌زا (مانند ترکیبات ماریجوانا که متاسفانه شایع شده‌اند) که آن‌را تحریک کرده یا از کار می‌اندازند اجتناب کنید. 

تنها رژیمی که مغز را تقویت می‌کند تفکروتعمق، مطالعه‌ و بحث‌وگفتگویِ مطلعانه است.

- دکتر تقی کیمیایی‌اسدی (متخصص مغز و اعصاب)


+بشدت خوابم میاد اما .


"بیگانه درون"



اغلب ما تصور می کنیم که آنچه رفتار و زندگی ما را اداره می‌کند تصمیم‌گیری های ماست. فکر می کنیم که ما برای روز و هفته و عمرمان آزادانه تصمیم می‌گیریم و بعد این تصمیمات را اجرا می کنیم. چنین تصوری به این دلیل است که از وجود قدرت های مافوقی بنام "پیش فرض ها" غافلیم. 


پیش فرض، تصوری است که در ذهن ما جا گرفته و همواره ما را به نوع خاصی از نگرش و رفتار وا می دارد. پیش فرض ها پیوسته در پس زمینه ذهن ما حضور دارند و احساسات و افکار ما را کنترل می کنند. آنها ارباب هایی هستند که در درون ما زندگی می کنند و فرمان آنها همواره حلقه ای بر گوش ماست. پیش فرض های ما نقشی اساسی در تعیین رفتار و نوع زندگی ما دارند با این حال خود آنها برای ما چنان مسلم و بدیهی هستند که کمتر به آنها توجه می کنیم.


مثلا پیش فرض بعضی از ما این است که "دنیا جای کار کردن و انجام وظیفه است" و لذا فکر می کنیم باید از صبح تا شب بی وقفه کار کنیم و شاید استثنائا تفریحی هم داشته باشیم. پیش فرض بعضی دیگر این است که "من مسوول رفع مشکلات همه  افراد خانواده ام هستم. هر مساله‌ای که روی بدهد منم که باید حلش کنم". پیش فرض بعضی این است که "من باید ایده آل و بی نقص باشم و سر زدن هر خطایی از من، گناهی نابخشودنی است". برخی دیگر هم فرض می کنند که این دیگران هستند که باید درباره بدی و خوبی رفتارهای آنان تصمیم بگیرند یا ارزش و بی ارزشی شان را تعیین کنند. 


پیش فرض ها عمدتا در کودکی از سوی محیط بر ذهن ما تلقین می شوند و با ابزار ترس و سرزنش به حکومت خود بر ما ادامه می دهند. به این ترتیب ما هیچ‌وقت به افکار و تصورات خود شک نمی کنیم و  فکر نمی کنیم که می توان به شکل دیگری هم زندگی کرد. پیش فرض ها به شکلی خاموش و ناشناخته بر ما حکومت می کنند و تا آخر عمر دنیای ما را در تنگنای تصورات خاصی، نگه می دارند. آنها مانع تغییر و باعث رنج و فشار هستند و از ما ربات هایی خودکار و مجبور می سازند. شناخت و نقد پیش فرض های خود یک گام بزرگ بسوی آرامش و آزادی است.


 (برگرفته از کتاب

 "بیگانه درون"

نوشته: ساسان حبیب وند)




@sahaja_yoga



+اشو از اینها بعنوان شرطی شدن یاد میکرده .


++قالب های ذهنی که فرهنگ و جامعه و خانواده و دین و ایسم ها برای ما ایجاد میکنند و میشن سیستم عامل ما !




امروز شبکه نمایش زنده باد زاپاتا را پخش کرد . مارلون براندو و آنتونی کویین .

متاسفانه من به آخر فیلم محبوبم رسیدم . فیلمی که بارها دیده ام .

زاپاتا و جمعی از روستائیان محروم که زمین‌هایشان را از دست داده بودند به ملاقات رییس جمهور می‌روند و از اوضاع نابسامانشان شکایت می‌کنند. زاپاتای جوان وقتی بی‌تفاوتی رییس جمهور را می‌بیند لب به شکایت باز می‌کند. رییس جمهور هم که از شهامت و جرات او عصبانی شده بود، روی کاغذ دور اسم زاپاتا خط می‌کشد تا او را به خاطر بسپارد!

سرانجام بعد از مبارزات بی‌شمار، دهقانان به رهبری زاپاتا پیروز می‌‌شوند و حقشان را می‌گیرند و اینبار زاپاتای جوان بر جای همان رییس سابق می‌نشیند. بعد از مدتی اطرافیان زاپاتا و از جمله برادر او اسیر جاه و مقام و ریاست می‌شوند و از مردم فاصله می‌گیرند. باز هم تعدادی از دهقانان برای شکایت به ملاقات زاپاتا می‌روند. زاپاتا هم درست همانند آن رییس قبلی با وعده و وعیدهایی سعی می‌کند که آنها را برگرداند، اما جوانکی پر دل و جرات، همان فریادهای دیروز زاپاتا را بر سر او می‌کوبد. زاپاتا که از شجاعت و صراحت او عصبانی شده بود، اسمش را می‌پرسد و بر روی برگه کاغذ، دور اسم او خط ‌می‌کشد تا سر فرصت حقش را کف دستش بگذارد! و درست در همین لحظه یاد ماجرای خودش با رییس جمهور سابق می‌افتد. قلم را روی میز می‌گذارد و اسلحه‌اش بر می‌دارد و به همراه دهقانان برای احقاق حق آنها و کوتاه کردن دست مبارزان سابق و زورگویان جدید، از جمله برادرش از قصر خارج می‌شود…

برادر زاپاتا از آن دسته انقلابیونی بود که احساس می‌کرد مردم بخاطر سوابق و مبارزاتش به او بدهکارند! او خودش را ژنرال می‌دانست و به خودش حق می‌داد که بر مال و جان و ناموس مردم دست درازی کند و وقتی اعتراض زاپاتا را شنید سابقه مبارزاتی‌اش را به رخش کشید و گفت:«من هم مثل تو زحمت کشیدم. هر قدر که تو جنگیدی، من هم جنگیدم. اما الان باید از مردم ده گدایی کنم! من ژنرالم و مثل ژنرالها رفتار می‌کنم.»

و زاپاتای افسرده، وقتی حال و روز برادرش را دید در برابر مردم ساده روستایی چیزی برای گفتن نداشت جز اینکه:«شما همیشه دنبال رهبر ‌گشتین. دنبال آدمهایی قوی و بی‌عیب. همچین آدمی نیست. همه آدمها مثل خودتون عوض می‌شن!»




در جایی قبل از این حرف به کشاورزان میگه :


این زمین مال شماست

ولى باید نگهش دارید

اگه نگهش ندارید از دستتون درش میارن 

اگه شده جونتونو روش بذارید 

حتی جون بچه هاتون

دشمناتونو کوچیک نشمارید

برمیگردن

اگه خونه تون آتیش گرفت ،دوباره بسازید ، اگه خرمنتون و سوزوندن دوباره بکارید ، اگه بچه هاتون مردن دوباره بچه بیارید ، اگه شمارو از دره بیرون کردن برین تو دامنه کوه، ولی زندگی کنین !

شما همیشه دنبال رهبر گشتین 

دنبال آدمای قوی و بی عیب

همچین آدمی نیست 

آدما مثل خودتون عوض می شن 

هیچ رهبری غیر از خودتون نیست 

قوم نیرومند تنها نیرویی که همیشه باقى میمونه 





مُغالِطِه یا مَغلَطِه (به پارسی سره: دُژفرنود) دلیل آوردن اشتباه یا غیرمجاز برای استدلال است[۱] که از نظر علم منطق به یکی از دلایل زیر نادرست باشد:

  • نخست آنکه دست‌کم یکی از مقدمات گزاره نادرست باشد؛
  • دوم آنکه مقدمات گزاره، متضمن نتیجهٔ گزاره نباشد.

مغالطه جزئی از برهان است که به‌طور قابل اثباتی در منطق آن ایراد وجود دارد و بنابراین کلِ برهان را نامعتبر می‌سازد. مغالطه ممکن است برای وارونه کردنِ حقیقت(ها) به کار رود.

مغالطه‌گر کسی است که از روی استدلال نادرست به یک نتیجهٔ درست یا نادرست رسیده‌است و ممکن است آن نتیجه را برای نتیجه‌گیری‌های دیگری هم به کار گیرد. خلاصهٔ تعریف مغالطه – که از واژه عربی غلط مشتق شده‌است – استدلالی است که در آن فساد معنوی وجود داشته باشد، و تفاوت سَفسَطه‌گر با مَغلَطه‌گر در آن است که اولی نادانسته مرتکب اظهار برهان مبتلا به انحراف می‌شود و دومی دانسته و برپایهٔ اصول تغلیط به سوی استنتاج منطبق با مقصود خود می‌گراید.


منبع : ویکیپدیا


+در زمان روبرو شدن با مغالطه گر و سفسطه گر بهترین واکنش سکوت است .

بهتر است وارد بازی اینان نشویم مگر اینکه وقت و انرژی اضافی داریم .

من که ندارم !


++


 چونک با کودک سر و کارم فتاد

هم زبان کودکی باید گشاد 


آدم‌ هایی که ما را رنج می ‌دهند ، خیلی اوقات رنج ‌کشیده‌ هایی هستند که از زخم ‌های خودشان نتوانستند عبور کنند .


اروین یالوم


+رنج ها میتوانند از جانب بیرون باشند اما بزرگترین رنج ها را خودمان به خودمان می دهیم !

رنج هایی زاده ی رفتارمان

رنج هایی زاده ی ذهن بیمارمان

رنج هایی برای تنبیه خودمان

رنج هایی برای انتقام

و .


++مدتی است دچار عزیزی هستیم که سخت رنج مان می دهد . شاید دلیلش همین باشد . نتوانسته است از رنج هایش عبور کند .

سعی میکنیم درک اش کنیم . اما زخم هایی که به ما می زند زخم های قدیمی را از خواب زمستانی بیدار میکند . زخم ها دست به دست می دهند و چه چیز میتواند جلوی قدرت ویرا کننده ی اتحاد زخم ها را بگیرد .

رنجشی سخت در ما متولد میشود چونان سدی میشود جلوی راه درک کردن رنجی که او از آن عبور نکرده .




کدام را ترجیح میدهیم ؟!




سالهاست یکسری نقیصه هایی نه چندان کوچک را در میان مردم کشور گل و بلبل و باستانی خودم میبینم که در ینگه دنیا ندیده ام  .

نه اینکه خودم به این مشکل آلوده نباشم . نه ! که اگر آلوده نبودم اساسا متوجه اش نمیشدم !

پس با فرض اینکه خودم را مبرا نمی دانم مرا بخوانید .


وقتی پای بحث و گفتگو بویژه با افراد کتابخوان و با تحصیلات آکادمیک قابل قبولی مینشینم دو حس غلیظ بر من غلبه میکند :


- خوشا به حالشان عجب حافظه ای دارند ! 

-چرا ورودی و خروجی اینقدر شبیه هستند ؟ !


خب از شما چه پنهان که سوال دوم من نشات گرفته از وجد و غبطه ی اولی است . خوشبختانه و گاهی شوربختانه من حافطه ی چندان خوبی ندارم . عجیب به طوطی حسودی ام میشود ! 

وقتی نقصی در جایی از وجودت داشته باشی و در عین حال شور و شوق آموختن و سوالات_ وجودی در جان ات فوران کند حتما راهی برای جبران پیدا میکنی . من هم که چیز چندانی در حافظه ام نمی ماند و کلیت ماجرا میشد آنچه فهمیده ام راهی نداشتم جز آن که خودم شخصا مسائل را تحلیل کنم . یک اتفاق کاملا ناخودآگاه . فارغ از کلیشه ها و دیکته های کلمات در آنچه خوانده و شنیده بودم با موضوعات کلنجار می رفتم .

به مرور ذهن تحلیلگری پیدا کردم که خروجی کاملا فرآوری شده ای داشت . ذهنی که همه را از موافق تا مخالف یک جور می دید : دیتایی که باید تحلیل شود نه قضاوت !

قطعا نواقصی بود و هست . اما روند صعودی بود .

من به این وضع عادت کرده بودم برای همین وقتی با فرد اهل مطالعه و علاقمندی روبرو میشدم و می دیدم و می شنیدم چگونه مباحث سخت فلسفی و روانشناسی و عرفانی را مطرح میکند و با طمطراق از قول فلان و بهمان فیلسوف و محقق و عارف حرف میزند کاملا مات و مبهوت میشدم .

اول به حافظه اش غبطه میخوردم و بعد آهی میکشیدم از ته دل که آخر چرا ؟!


جایی خواندم که فلسفه در مدارس فرانسه از همان ابتدا تدریس میشود تا روح چون و چرا کردن در پدیده ها را در کالبد دانش آموزان بدمند و آنان بیاموزند که هر چیزی را زیر سوال ببرند و هیچ چیز را بسادگی نپذیرند !

اما در کشور گل و بلبل ما که مهد فلسفه و عرفان نیز بوده حتی اغلب تحصبلکرده های فلسفه و روانشناسی جز تقلید از طوطی شکر شکن کاری نمی کنند !

من نه ادعایی دارم و نه خواهم داشت مگر اینکه بگویم همیشه یک نوآموزم اما با افتخار به خودم اجازه میدهم تا با تمام فلاسفه و روانشناسان و محققان در حد ذهن و سواد و توانم چون و چرا کنم !


هیچ نام پر زرق و برقی آنقدر تن ام را نمیلرزاند تا مانعی باشد برای روندی که پیش گرفته ام  زیرا خروجی من متعلق به خود من است اگرچه مواد اولیه اش از صدقه سر آنان باشد .

پس با افتخار نظراتم را هر چند ناقص و ناکامل و حتی اشتباه را بیان میکنم و منتظر نقدهای تحلیلگرانه هستم زیرا بر این باورم که هیچ چیز مطلقی وجود ندارد !



روح وحشی

+ادامه دارد .


چقدر درد ناک است این مشکل که همیشه برای فرار از دست یک آدم

به آدم دیگری پناه برده ایم .

اعتیاد به آدمها بدترین نوع اعتیاد است !


ریچارد یاتس


+هیچ وقت کسی نمیتواند حالمان را خوب کند اگر نیاموخته باشیم که قبل از آن خودمان حال خودمان را خوب کنیم .

آدم ها حالشان کلهم خراب است . آن وقت تو از این چاله میپری توی آن چاه !!!


++و این اشتباهی است که همه ی ما حداقل یک بار دچار ویروس اش شده ایم . ویروس اعتیاد به آدم ها . بعضی زود خلاص میشوند و بعضی با نشئگی و خماری اش حسابی حال میکنند !


یه زن نمی‌تونه 

دوستت داشته باشه

بعد دوستت نداشته باشه

بعد دوباره دوستت داشته باشه!


یه زن فقط می‌تونه

 دوستت داشته باشه

دوستت داشته باشه

 دوستت داشته باشه

و بعد دیگه

هیچ‌وقت دوستت نداشته باشه!



خداحافظ گری کوپر 

 رومن گری 

+در مورد من که درسته . 

وقتی چیزی تموم میشه دیگه هرگز شروع نمیشه .

دلیلش هم خیلی ساده است . 

من راههای زیادی را برای حفظ کسانی که دوست شون دارم امتحان میکنم . به زعم خودم چیزی کم نمیذارم .

اما گاهی طرف مقابل تمام راهها را مسدود میکنه .

این جور مواقع دیگه چیزی برای حفظ کردن باقی نمی مونه .

و قتل عشق در کمال ناباوری اتفاق افتاده !





هنوز هم قرار نیست اتفاق خوبی برای خودم بیافته .


همچنان به خوشحالی _ اتفاق های خوبی که برای دیگران میافته ادامه میدم .


No way


روح وحشی

+شاید دارم برای خودم عزاداری میکنم .

خودی که مرگ اش را دارم میبینم .


++ هر چه که ناله میکنم

     گوش به من نمی کنی


گاهی فیلم های خوبی از سینمای هند میبینم که عمدتا حول محور اخلاقیات هستند . 

هند بر خلاف فیلم های بالیوودی شدیدا در فقر به سر میبره . مهاتما گاندی کمک کرد که هند استقلال پیدا کنه اما با شیوه ی تفکر و زندگیش بر خلاف حرفهاش باعث شد فقر گسترش پیدا کنه .

پیام او ساده زیستی بود اما اتفاقی که امروزه افتاده دقیقا عکس اون هست .

فقری غیر انسانی و پر از عقده ی زندگی بالیوودی !


روح وحشی

+برای رهایی از پول باید ثروتمند بود .

یا پول زیاد یا روح غنی ! 


++چطور میشه به شکم و چشم گرسنه درس اخلاق داد ؟

فقر سراسر نکبت و منبع بیماری های روحی و روانیه .


+++ساده زیستی اصلا زندگی فقیرانه نیست .

پول اصلا بد و کثیف نیست .

پول ابزاری برای خوشبختی و آسایشه .

چیزی که کثیفه ذهن هاییه که برای بهره کشی از دیگران پول را کثیف اعلام میکنه .


++++آرزو میکنم اونقدر پولدار بشید که دیگه پول به چشم شما نیاد . 

قبل از حساب بانکی چاق و تپل باید ذهن ثروتمند اندیش داشته باشیم .

خوب زندگی کنیم بدون اینکه به چیزی و کسی آسیب بزنیم ! 


' تن فروشی' در خیابان اصلی شهر

دامن‌اش را بالا کشید و فریاد زد:

من فقط تن خودم را می فروشم

تنها خودم و بس !

اما در همین خیابان میبینمشان

کسانی هستند که تنِ کوه و

تنِ دشت و، تنِ باغچه 

تنِ خورشید و باران را

فروخته و 

بدون شرمساری

بر روی کُرسی شرافت این سرزمین

نشسته اند!


شیرکو بی‌کس






وقتی این را میگیم دقیقا میریم همون را انجام میدیم !


انگار مغز دقیقا دستور عکسش را میگیره !


شایدم داستان چیز دیگه است . انکار تمایلی که ضد ارزش هست . 

 و غلبه ی تمایل ناخودآگاه بر خودآگاه !



روح وحشی

+هر چه پیش آید خوش آید .

دم لحظه گرم .


تنهایی سخته . گاهی میشه پنجه ای روی گلوت .

اما سخت تر از اون اینه که یه آدم بی ربط توی زندگیت باشه !


روح وحشی

+پنجه را به نرمی از روی گلوم بر میدارم . جای دردش را کمی با دستام التیام میدم . 

این نیز بگذرد .


++بهار گیلان فوق العاده است . انگار که توی باغ پرندگانم :)


دخترِ جوانِ مو بوری، پذیرفت به من در خانه درسِ خصوصی بدهد، بی آنکه مدیره اش بویی ببرند. او گاهی وقتها از املا گفتن دست می کشید تا با آه های عمیق دلتنگی اش را آرام کند: بهم می گفت که تا سرحدِّ مرگ خسته است، که در تنهاییِ دردناکی زندگی می کند، که برای داشتنِ شوهرْ حاضر به پرداختنِ هر چیزی بوده، هرکی می خواهد باشد .


وقتی شکایتهاش را به پدربزرگ گزارش می دادم، پدربزرگ ام می زد زیر خنده: او بسیار زشت تر از آن بود که مردی بخواهدش. من، نخندیدم: آیا می شد که کسی محکوم زاده شود؟


ژان پل سارتر / کلمات



 ‍ ▪️آندری تارکوفسکی

 

ــ و چاپلین کمدی است؟ نه، او چاپلین است، صاف و ساده، پدیده‌ای بی‌همتا، هرگز تکرارناشدنی. او اغراقی ناب است، و بیش از هر چیز ما را به حیرت وامی‌دارد، با حقیقتِ بازی قهرمانش در هر لحظه حضورش روی پرده. در مضحک‌ترین موقعیت، چاپلین کاملا طبیعی رفتار می‌کند، و به خاطر همین است که مفرح است. شخصیتش انگار توجهی به دنیای اغراق‌انگیز اطرافش و منطق غریبش ندارد. چاپلین چنان کلاسیک است، چنان به شخصه کامل است که گویی سیصد سال پیش درگذشته است. 

چه‌چیز می‌تواند مضحک‌تر و غیرمحتمل‌تر از شخصی باشد که به ناگاه شروع به خوردن می‌کند، همراه با اسپاگتی‌اش و نوار دستمالی که از سقف آویزان است؟ ولی با چاپلین این فعل زنده است و طبیعی. می‌دانیم که همه‌چیز ساختگی و اغراق شده است، ولی در اجرایش، اغراق، بسیار طبیعی و محتمل می‌نماید و در نتیجه باورپذیر است و بسیار مفرح. او بازی نمی‌کند. او آن موقعیت‌های ابلهانه را زندگی می‌کند و بخشی است از آن‌ها، همچون عضوی از بدن. 

@sahaja_yoga


محبوب من 

در آخرین نامه‌ات گفته بودی چرا دیگر نمی‌نویسی؟ نوشتن چون خیش بستن بر خویش است مزرعه‌ات را آباد می کنی اما مردمی که پول ندارند نمی‌توانند محصولاتت را بخرند، ترجیح می‌دهند کمی بخورند و بقیه را دور از چشم تو در توبره کنند و ببرند. 

و اگر محصولت خوب باشد چوب کدخدا بر فرقت فرود می‌آید. راستی یک سال است کسی حالم را نمی پرسد پارسال که کدخدا حالم را گرفت هم‌ولایتی‌ها دسته دسته ترکم کرده‌اند انگار که جذامی دیده باشند ، از من فرار می‌کنند. رفقای کدخدا گاوم را ه‌اند تا کسی شیرش را نخرد. من مانده‌ام و این زمستان و کسانی که به من هیزم نمی‌فروشند و زیر کرسی یواشکی از ظلم کدخدا می‌گویند.

محبوب من 

گفتی مزرعه‌ات را به مشاور‌املاک صداقت بفروش تا ویلا بسازد و خودت به شهر برو ، برای خودت کسب‌و‌کاری علم کن و از بوی پهن راحت شو. یا اصلا محصولات کدخدا را با وانت به شهر ببر و در خیابان بفروش رابطه‌ات هم بهتر می‌شود. راستش را بخواهی من آدم شهر نیستم آدم کدخدا هم نیستم منم و همین یه وجب خاک و دسته بیلی شکسته. بگذار حاج مسعود سنبل‌آبادی مجیز خر کدخدا را بگوید و تریاک زعفرانی جایزه بگیرد.

محبوب من 

گاهی فکر می کنم انسان زبان نفهم‌ترین عنصر طبیعت است. پرنده در قفس فریاد می‌زند: حرام‌زاده‌ها آزادم کنید! انسان می گوید: به‌به چه آواز زیبایی!

شب، آسمان نورش را کم می کند تا بخوابی. تو به آن چیزهایی فکر می کنی که انرژی زیادی می خواهد!

می‌خواهم سرم را غرق کنم، اما چون بادکنکی روی آب می‌ایستد. دهانم پر از کلمات است، نمی توانم حرف بزنم.


محسن الوان ساز 


https://www.instagram.com/mohsen.alvansaz




مردم شهرم همیشه عجول بوده‌اند.

همیشه همه‌ی کارهایشان را با عجله انجام داده‌اند.

چای را داغ سر کشیدند.

پشت ترافیک بوق را یکسره کردند.

شب را با استرس خوابیدند و صبح را با عجله سمت کار دویدند. 

در پیاده رو به هم خوردند و بَد و بیراه گفتند.

زود ازدواج کردند و زود هم پشیمان شدند.

آنقدر عجله کردند که وقتی رسیدند نفسی برایشان نمانده بود. 

باور کنید انتهایش چیزی نیست.

وقتی به خودتان میرسید،درون آینه فقط یک مرد، یک زن با موهای جوگندمی نگاهتان میکند.

عمر به قدر کافی تند میدود

شما آهسته راه بروید و به آرزوهایتان برسید.

به خودتان هر روز نگاه کنید و آدم‌ها را یواش یواش دوست بدارید،

چای را پای حرف‌های معشوقه‌ی دوست داشتنیِ تان سرد کنید، 

خیابان را باعشق قدم بزنید.

شما هرگز به سن و سالِ الانتان برنمیگردید.



منبع : اینترنت




نویسنده :  مریم اسدی؛ دانشجوی  دکترای روانشناسی، دانشگاه شهید بهشتی


تا کنون تحقیقات زیادی در رابطه با تاثیرات رابطه جنسی در مغز صورت گرفته است.

عمده روشهایی که برای بررسی این تاثیرات استفاده می شود شامل، نظرسنجی از شرکت کنندگان در پژوهش، مشاهده شرکت کننده گان هنگامیکه به آنها تصاویر محرک جنسی نشان می دهند و یا زمان اجرای عمل جنسی و سپس بررسی اتفاقات مغزی آنها از طریق بررسی های الکترو انسفالو گرافی و یا بررسی های اسکن مغزی است.


نتایج این تحقیقات را باید با احتیاط و در نظر گرفتن این واقعیت پذیرفت که:

1. تحقیقات کمی آزمودنی ها را در حال بررسی کرده اند.

2. نتیجه تحقیقاتی که ادعای بررسی آزمودنی ها در حال را دارند با این واقعیت پذیرفت که شرایط در محیط آزمایشگاهی با محیط خصوصی افراد متفاوت است

و نمی توان انتظار داشت که روابط صمیمانه و عاشقانه افراد در تحقیقات آزمایشگاهی به کیفیت شرایط طبیعی رخ دهد.

3. بنابراین نمی توان به طور قطع خط مرز مشخصی میان انواع رابطه جنسی و اثر آن بر مغز گذاشت.


در ادامه با در نظر گرفتن مسائلی که ذکر شد به تحقیقاتی که به روشن شدن مسئله مطرح شده کمک می کند پرداخته می شود.


در طی فعالیت جنسی بخش های مختلفی از مغز فعالیت می کنند

و در حین فعالیت جنسی و پس از ارگاسم پیک های عصبی و هورمونهای متعددی فعالیت دارند

که آزاد شدن آنها در مغز و بدن منجر به سلامت روانشناختی و حتی شناختی  فرد می شود.


در تحقیقی که (wise, 2017) به بررسی اثر رابطه جنسی و ارگاسم بر فعالیت مغزی پرداخته شد

در میان شرکت کننده گان گروهی توسط شریک خود به ارگاسم می رسیدند و گروهی توسط خود یی.


اما در این پژوهش تفاوتی از نظر فعالیت مغزی در میان شرکت کننده گان گزارش نشد.


با این حال تحقیقات گسترده دیگری حاکی از تفاوت در میزان آزاد شدن هورمونهایی مانند پرولاکتین و اوکسی توسین حاصل خود یی و یا رابطه با شریک جنسی بوده اند

به این صورت که  هورمونهای  آزاد شده پس از ارگاسم حاصل از ارتباط جنسی با شریک بسیار بیشتر از هورمونهای آزاد شده ناشی از خودیی است

و این امر بر سلامت جسمی و روانشناختی فرد تاثیر می گذارد.


از نظر نواحی فعال در مغز تفاوتی میان عاشقانه و بدون وجود رابطه صمیمی و عاشقانه وجود دارد

به این صورت که تحقیقات نشان می دهند که اگر بر اساس یک رابطه عاشقانه انجام شود

قسمتهایی از مغز که مسوول خلاقیت هستند فعال می شوند

و اگر صرفاً یک رابطه معمولی بدون صمیمت و عشق باشد،

قسمتهای مرتبط با تحلیل و منطق مغز فعال می شود.


بنابراین داشتن رابطه جنسی آنچه مسئله مخاطب را روشن تر می سازد داشتن نگاهی بلند مدت به انواع رابطه جنسی و عبور از داشتن نگاه مقطعی اثر بر مغز است.


برخورداری از سلامت جنسی و رضایت جنسی امری سابجکتیو است

و تحت تاثیر عوامل مختلفی از جمله باورهای مذهبی، فرهنگ، اجتماع، رسانه، مسائل جسمی و روانی فرد است

و برخی از صاحبنظران معتقدند کاهشگری امور جنسی و عشق به مغز امری غیرمنطقی است

و برای فهم جامع امور جنسی بهتر است از مدل زیست-روان-اجتماعی بهره جست.


تحقیقات نشان می دهند که سهم عوامل روان اجتماعی در بدکارکردی های جنسی (اختلالات در تمایل، برانگیختگی، ارگاسم و درد مقاربتی در رابطه جنسی) بیشتر از عوامل جسمی است

و یکی از مولفه های آن نداشتن رابطه صمیمانه، تعت بین فردی است

و هر چه ن به سمت میانه زندگی می روند آنچه کیفیت و رضایت جنسی را ورای کاهش در عملکرد جنسی حفظ می کند عوامل حمایتگر روانی- اجتماعی است.


با توجه به آنچه ذکر شد به نظر می رسد با لحاظ کردن سابجکتیو بودن امر کیفیت و رضایت جنسی در نهایت،

رابطه جنسی با شریک جنسی بهتر از خود یی

و داشتن رابطه جنسی صمیمانه بهتر از رابطه جنسی بدون صمیمت است.


و تحقیقی که به صورت مشخص به بررسی و مقایسه اثرات بلند مدت روانشناختی بدون رابطه صمیمانه و با داشتن رابطه صمیمانه بپردازد دیده نشد.

@sahaja_yoga


می ترسیم 

از اونی که هستیم 

چه از لحاظ اجتماعی و چه از لحاظ شخصیتی و جسمانی و روانشناختی و .

از قضاوت مردم می ترسیم 

از اینکه بگن .

وای چی بگم به .

حالا در مورد من چه فکری می کنن .

.

.

.

ما از خودمون میترسیم  

از اینکه بریم زیر سوال 

از اینکه بگیم خب من اینم دیگه !


پس دروغ میگیم

گنده گنده هاش رو به خودمون .

و کوچیک هاش رو به دیگران !

دروغ مثل اژدهای هزار سره 

مثل گوله برفی که وقتی پایین میاد شده یه کوه برف !

دروغ روان را بیمار و فاسد میکنه چون نمیذاره با ترس هامون روبرو بشیم . 

و این مانع بزرگی میشه سر راه ما .

سر راه !


ممکنه بگی : اگه راست بگم که کی هستم و چه میکنم اونوقت دیگران هزار فکر میکنن و هزار حرف میزنن و توی زندگیم دخالت میکنن و تشنج ایجاد میکنن و .

آره همینطوره . اوضاع فرهنگ ما ایرانی ها بدجور خرابه . موافقم .

اما بدتر از اون خود ما هستیم که بوی گند فرهنگ مون ؛ لجنزاری که توش زندگی میکنیم دیگه به مشام ما بد نمیاد . بهش عادت کردیم .

اوضاع ما ایرانی ها خیلی وخیم ه . 

دروغ و ریا و تزویر

چشم هم چشمی

فضولی و قضاوت و دخالت

خودشیفتگی

ناآگاهی

ی 

رشوه دادن و گرفتن

ترس و ترس و ترس از همه چیز و همه کس .


ما افتادیم توی گنداب و گذار ناممکن .


روح وحشی

+از ته ته ته دل تلنگری به روح وحشی .

شدیدا به حریم خصوصی معتقدم . سکوت میکنم . زندگی شخصیم را شخصی نگه میدارم و از حریم ام دفاع میکنم . وقتی حرف میزنم که خودم احساس کنم لازمه . دروغ به دیگران .حداقل موارد . 

دروغ به خودم .از سر ناآگاهی ، فکر کنم آمارش را دارم درمیارم .

+weeping meadow

prayer

Eleni Karaindrou


تقدیم به شما

لینک


مردی که در باغچه‌اش کار می‌کند،

آن سان که ولتر آرزو داشت.

آن کس که از وجود موسیقی سپاسگزار است.

آن کس که از یافتن ریشه واژه‌ای لذت می‌برد.

آن دو کارگری که در کافه‌ای در جنوب، سرگرم بازی خاموش شطرنجند.

کوزه‌گری که درباره رنگ یا شکل کوزه‌ای می‌اندیشد.

حروف‌چینی که این صفحه را خوب می‌آراید، هرچند برایش چندان رضایتبخش نباشد.

زن و مردی که آخرین مصراع‌های بند معینی از یک شعر بلند را می‌خوانند.

آن کس که دست نوازشی بر سر حیوان خفته‌ای می‌کشد.

آن کس که ظلمی را که بر او رفته توجیه می‌کند یا دلش می‌خواهد که توجیه کند.

آن کس که ترجیح می‌دهد حق با دیگران باشد.

این آدم‌ها، ناخودآگاه، دنیا را نجات می‌بخشند.


خورخه لوئیس بورخس

نویسنده ای با رویکرد فلسفی




درد دارم همیشه .

نمیدونم کجام درد میکنه و چرا !

ذهنم

روحم

روانم

دلم

نمیدونم واقعا .

وراجی میکنم .

الکی میخندم .

فعالیت میکنم .

همه اش واسه اینکه کسی نفهمه که درد دارم . دردم شده حریم خصوصی .

حریمی که شده گوشه ی این وبلاگم .

خوبی مخاطب خاموش همینه دیگه .

فکر میکنی داری توی دفترچه ی یادداشت رمز دار مینویسی . یادداشت های کاملا یواشکی !


بی خیال ربات ها که پست هام را کپی میکنن .

بی خیال اونایی که میخونن و سکوت میکنن .نه من میشناسم شون نه اونا منو.

بی خیال اونایی که توی سکوت میخونن و هم من میشناسمشون هم اونا منو .

بی خیال حتی تو ! واقعا بی خیالت.می دونی چرا ؟! چون تو توی مخ امی . مدام با منی . فکر کنم دیگه یکی هستیم ! پس راه فراری نیست .


خب درد دارم دیگه . درد همراه تهوع . همه چی حالمو بهم میزنه اما به روم نمیارم . گفتم قبلا . خوب بلدم فیلم بازی کنم.

فیلم  ! I'M HAPPAY BABBY 

روی LNB یه گنجشک نشسته و میخونه . تپل مپل . بس که سرده . نمی دونم لابد گرسنه است یا سردش ه که اینجوری سر و صدا میکنه .

شایدم عاشق ه . عاشق زندگی و بهار و .

شایدم داره جفت اش را صدا میکنه .


درد داره طفلی گنجشک  . درد زندگی .



روح وحشی

+خل اندر خل اندر خل شدم !



بارون میاد . سیل آسا و گاهی هم ریز ریز . هوا سرده . 

تو اینا رو میدونی چون همینجایی . خیلی نزدیک اما دور .


من عاشق بارونم . تو بیزار از بارون .

من عاشق تنهایی ام . تو بیزار از تنهایی .

من یه قهوه خور قهارم . ندیدم و نشنیدم که قهوه بخوری .

من فلسفه رو دوست دارم . تو زندگی رو . 

من بودن ات را هر جور که خواستی خواستم . تو نبودنم را به هر قیمتی خواستی . به هر قیمتی !


نمیدونم ما چه ربطی به هم داریم که اینجوری اسیر هم شدیم .

ظاهرا تو اونجا و من اینجا .

ظاهرا کلی جاده بین ماست . 

گاهی حتی کوه و رودخونه و دریا .

اما اگر فرض کنیم فیزیک کوانتوم توی زندگی هم تعمیم پذیره و همه چی یه رویای مشترکه . و همه چی رویاست .

پس میتونم بگم که 

عمیقا و واقعا بین ما هیچ فاصله ای نیست .

نه من از تو رها هستم و نه تو از من .

بعد از چند سال باز فیلم ماتریکس را دیدم . بعید میدونم تو خوش ات بیاد اما ببینش . لازم داری .میدونم !

من که ازت دورم نمیدونم چه بلایی سر دل و ذهن ات اومده . احساس میکنم بیش از حد غرق مادیات و لذات زندگی شدی . دیگه اون آدم سابق نیستی . 

مراقب باش کوچیک نشی که کم کم محو میشی و خودتو گم میکنی .

اونوقت افسرده میشی .


خیال میکنی از من رها شدی .

به خودت نگاه کن . بیشتر از وقتی که کنارت بودم درگیر منی !



فلسفه بخون .

گاهی با خودت تنهایی را تجربه کن . 

تنهایی . بی نت بی لپ تاپ . بی گوشی .


نگرانتم . بدجور .


گاهی میگم خب که چی . گور باباش . میخواد باشه میخواد نباشه ( هنوزم حال میکنی که لیچار بگم بهت یا دوست داری قربون صدقه ات برم ؟ فکر کنم به لیچارهام میخندی و با خیال قربون صدقه هام دلت غنج میره !) .

با خودم میگم ، وقتی حواس پنجگانه بودنش را تایید نمیکنه و پالسی به مغزم نمیفرستن خب دلش با منه یا با هر کی چه توفیری داره ؟!

اما انگار داره .هم واسه تو هم واسه من !

تو هم همینو میخوای . که دلم باهات باشه اما مفت و مجانی . بی مزاحمت . بی هیچ صرف هزینه ی انرژی و وقت !

ما آدمای با احساس بیماریم . مازوخیستیم . 

اما تو هم مازوخیستی و هم سادیسم داری . چرا ؟ چون هم من را آزار میدی و هم خودتو .


یادت باشه وقتی خلاف دل و ناخودآگاهت کسی را دور میکنی اون تا آخر عمرت بهت میچسبه . در حالیکه اگر این کار را نمیکردی ممکن بود بعد از یه مدت خودبه خود و با میل کاملا جدایی ایجاد بشه . یه جور ددگی و تهوع از عشق . خسته شدن . بیزاری .

اما تو نذاشتی . اینجوری شدیم لیلی و مجنون با ورژن جدید !


روح وحشی

+ خواب در خواب در خواب



.

کسی نباید مجازات بشه .



مکالمه ی انیشتین و همسرش / نابغه




+عمر هر رابطه حتی عمیق ترین ها یک زمان مشخصی ه حتی اگر برای ما ابدی به نظر بیاد . 

وقتی به زور میخوای یک رابطه را حفظ کنی باید بهای اون رو بدی .


ببین ارزشش چقدره . چی از دست میدی و چی بدست میاری .

اگه مجبوری ادامه بدی لازمه تا میتونی خودت رو و وضعیت رو مدیریت کنی تا کمترین آسیب و بیشترین سلامتی نصیبت بشه .


++ زور و فشار از جای دیگه مشکل نشون میده .


بخشی از کتاب پشت پرده ریاکاری


دن اریلی؛ روانشناس و متخصص اقتصاد رفتاری



«قفل» برای این روی در قرار داده شده که آدم درستکار را درستکار نگه دارد!


یک درصد از مردم ریاکار و هستند!!، اینها به‌دنبال بازکردن قفل‌ها و دستبرد به خانه‌ها هستند.  و یک درصد از مردم نیز همیشه درستکار هستند!! و تحت هیچ شرایطی ریاکاری نمی‌کنند!

باقی 98 درصد مردم، تا زمانی درستکارند که، همه چیز درست باشد! اکثر آنها، اگر شرایط به نحوی رقم بخورد که به حد کافی وسوسه شوند، آنها نیز ممکن است دست به خطا بزنند!


قفل‌ها برای جلوگیری از نفوذِ ان  نصب نمی‌شوند! ها بلد هستند که چگونه قفل‌ها را باز کنند!! قفل‌ها برای حفاظت از مردم ِ نسبتاً درستکار، نصب میشوند تا آنها وسوسه نشوند و درستکار باقی بمانند!


در واقع  تمام آدم‌ها، پتانسیل کج‌روی را دارند، اما قیمت هر کسی، با دیگری فرق دارد! و آستانه وسوسه هر کسی، با دیگری متفاوت است!


نویسنده در کتاب «پشت پرده ریاکاری!!» آزمایش های جالبی انجام داده است:


1️⃣ او در یک رستوران به عده‌ای از مشتریان چند سؤال می‌دهد تا آنها در ازای گرفتن 5 دلار به این سؤالات پاسخ دهند، اما هنگام دادن پول به جای 5 دلار 9 دلار می‌دهد!! و به گونه‌ای تظاهر می‌کندکه حواسش نیست و اشتباهاً 9 دلار داده است! برخی ازمشتریان صادقانه 4 دلار اضافه را برمی گردانند اما عده‌ای هم به روی خود نیاورده و 9 دلار را در جیب می‌گذارند و رستوران را ترک می‌کنند!


2️⃣ در آزمایش دیگری همین کار تکرار می‌شود با این تفاوت که نویسنده در هنگام گفت‌و‌گو با مشتریان، تلفن همراهش زنگ می‌خورد و چند دقیقه‌ای با تلفن صحبت می‌کند و در انتها از مشتری برای اینکه وسط گفت‌و‌گو با آنها، به تلفن همراهش جواب داده عذرخواهی نمی‌کند و به نوعی بی احترامی میکند! در این آزمایش تعداد کسانی که 4 دلار اضافه را برمی‌گردانند کمتر از آزمایش اول است!


وقتی مشتریان احساس می‌کنند نویسنده، وقت آنها را بدون عذرخواهی گرفته، درصدد انتقام بر آمده و پول بیشتری که اشتباهاً نویسنده به آنها داده را باز نمی‌گردانند!


این آزمایش حاوی نکته جالبی است که می‌توان از آن برای توجیه اینکه چرا در بعضی مناطق جهان آمار بالایی از ریاکاری و ی و ناهنجاری وجود دارد، استفاده کرد؛


مردم زمانی که حس می‌کنند به آنها از سوی حکومت ظلم می‌شود یا حق آنها در جایی خورده می‌شود، هرجا که دستشان برسد سعی خواهند کرد تا با ریاکاری و ی این حق خورده شده را جبران کنند!


در واقع این سطح از ی و ریاکاری و ناهنجاری در همه جوامع، به نوع تعاملِ  حکومت‌ها با مردم بازمی‌گردد! رفتار دولت‌ها بشدت روی شکل‌گیری اخلاق در جامعه تأثیرگذار بوده و به‌سادگی می‌تواند مرزهای اخلاق را جابه‌جا کند!


در صورتی که الگوهای رفتاری حاکمیت به شکلی باشد که مردم احساس ظلم کنند، مردم خود را محق به نادیده گرفتن هنجارهای اخلاقی خواهند دانست و ریاکاری و ی و تقلب و . در جامعه پررنگ شده و بعد از یک دوره زمانی از اخلاق، تنها نامی باقی خواهد ماند!




اگر مثل آن چیزی که میشناختمت، می ماندی، آنطور که می خواستی، دوست می داشتمت!


باب مارلی




+متاسفم که تغییراتت در جهت منفی هستش . نزول کردی عزیز . اونم با تانژانت 90 درجه ! :((

میفهمی چی میگم مهندس .


++لطفا کمی حواس ات به خودت باشه . خوبه که شاد باشیم و از زندگی لذت ببریم اما شادی و لذتی اصل و نابه که ما را رشد بده نه اینکه باعث بشه بعدها ببینیم خودمون را گم کردیم و یا اینی که شدیم اونی نبود که میخواستیم ! 


کاش میتونستم کاری برات انجام بدم . کاش میتونستم .


اگر مثل آن چیزی که میشناختمت، می ماندی، آنطور که می خواستی، دوست می داشتمت!


باب مارلی




+متاسفم که تغییراتت در جهت منفی هستش . نزول کردی عزیز . اونم با تانژانت 90 درجه ! :((

میفهمی چی میگم مهندس .


++لطفا کمی حواس ات به خودت باشه . خوبه که شاد باشیم و از زندگی لذت ببریم اما شادی و لذتی اصیل و نابه که ما را رشد بده نه اینکه باعث بشه بعدها شاهد لحظه ای باشیم که حس کنیم خود واقعی مون را گم کردیم و یا اینی که شدیم اونی نبود که میخواستیم ! 


کاش میتونستم کاری برات انجام بدم . کاش میتونستم .


زندگی همین است که میبینی . به دنبال معنا و مفهوم بودن مشغله ایست که خودمان برای خودمان درست کرده ایم تا از حس پوچی فرار کنیم .

حس پوچی هم ناشی از این نگرش است که به دی ان ای ما نفوذ کرده و ما را با این پیش شرط به دنیای خاکی فرستاده . 

تناقض کلیشه ی ذهنی ما و حس غریزی مان هیچ دستاوردی ندارد به جز همین حس پوچی .


حالا بیایید فرض کنیم که زندگی فقط زندگیست . و معنا و مفهوم هیچ محل اعرابی در این وادی ندارد .

کلا ذهنمان را از شرطی شدگی ها در مورد زندگی رها کنیم .

آن وقت براحتی میبینیم که زندگی پر از رنج و گاهی لذت است . دردمان می آورد ، خوشحالمان میکند ، بیمار میشویم ، ادامه می دهیم و میمیریم .

همین !

این روند واقعی زندگیست . 

نه رمان است و نه تراژدی .

یک کمدی تلخ !

میتوانیم بگذاریم چرخش بچرخد .

میتوانیم روغن کاری اش کنیم و تعمیر و .

میتوانیم چوب لای چرخش کنیم .

میتوانیم کلا چرخش را بشکنیم و خلاص !


هر کاری به جز چسباندن چیزی عاریه ای به نام معنا و مفهوم !



روح وحشی

+خود فریبی را متوقف کنیم . بله شجاعت میخواهد .

بپذیریم اما ادامه بدهیم .

گاهی بپذیریم اما از سر خستگی کلهم کات اش کنیم .و غزل بای بای را بسراییم . اگر به این نقطه رسیدیم اول برویم یک رستوران شیک و غذای خوبی بخوریم . بعد به پارک و بستنی خوران و .

اگر هم شد یک راندوو هم چاشنی اش کنیم .

بعد .

بعید میدانم که هنوز هم بخواهیم کات اش کنیم .

این خاصیت ما و زندگیست !




آدم هرقدر بیشتر بفهمد، تنهاتر می شود. یک عمر با ترس هایمان زندگی کردیم. با ترس هایی که توی مغزمان فرو کرده اند. این تنها چیزی است که یاد گرفته ایم. اگر از بچگی می گذاشتند وقتی دلمان می خواهد فریاد بزنیم و آن را توی گلویمان خفه نکنیم، وضعمان بهتر از این بود.

 


روح انگیز شریفیان

کتاب "روزی که هزار بار عاشق شدم"






+حرف هایمان را بزنیم


و بگذاریم دیگران بخصوص فرزندانمان حرف هایشان را بزنند و دل هاشان را جایگاهی امن برای عشق و محبت به خود و دیگران نگه دارند .

این که ما ایرانیان چند چهره داریم شاید یکی از دلایلش همین باشد که ما حرف هایمان را نمی زنیم . رودربایستی و حیا و ادب و باید و نبایدهای مدرسه و احترام به بزرگتر و . را آنقدر بزرگ کرده ایم که حرف هامان در گلوی مان غمباد شده اند .

و غمبادهامان به خشونت و پرخاشگری و کینه و گاهی سکوت محض و در نهایت به داشتن روح و روانی بیمار منجر شده است .


میتوان در آرامش و رعایت ادب حرف ها را گفت .

و بهتر است ما نیز خودمان را به شنیدن در آرامش عادت دهیم !




چند وقتیست که عمیقا درگیر کارهای ^دیگری^ هستم . وقتی لحظاتی با خود تنها میشوم تازه میفهمم که گم شده ام .

آنقدر دور و برم شلوغ است و کارهای ^دیگری^ پیدا که من ناپیدا شده ام !

ناراضی نیستم . فرصتی پیدا شده تا غرق امور ^دیگری^ کمی رنج های خود را فراموش کنم .

و اکنون و اینجا ناگهان همه ی دردهایم بر سرم هوار میشوند .

مشغله ها مفری هستند تا لحظاتی از خودمان رها باشیم .

دویدن های بیهوده 

حرص زدن های بی انتها

اینها کمک میکنند تا کمی "بی حسی" را تجربه کنیم !


روح وحشی

+دو قطره آرام می چکند 

 از چشمانم

  گرم و پر از فریاد 

  و من مینوشم شان

شاید که روزی باز به کار آیند . 






امروز وسوسه شدم این ترانه ی" جنتلمن" که کل سیستم اموزش و فرهنگی رو به" لرزوندن" وا داشت رو گوش بدم. 

هم اهنگش رو شنیدم و هم متن ترانه اش رو خوندم.

انصافا متنش در حد بچه های زیر 18 سال نبود.

ولی ریتم شاد و دلنشینی داشت.!!!

گفتم بزار یه ابتکار به خرج بدم و متنش رو با یکی از شعرای کتب درسی عوض کنم و به اصطلاح جامه ی مجاز بر تنش کنیم.


کتاب هفتم رو باز کردم؛

دیدم شعر اول که کلا مضمونش حرم و زائر و گلدسته هست و بی احترامی به مقدسات میشد.

ورق زدم شعر مولوی اومد:از خدا جوییم توفیق ادب  بازم مضمون سنگین بود و مقدس.

گفتم شاید شعرای شادش اخر کتاب باشه . تندتر ورق زدم؛به گفتار پیغمبرت راه جوی.

 تمام اشعار پوسته و محتوای دینی داشتند  و نمیشد پا در کفش دین کرد هرچند این رسم رو مداحان محترم سال هاست که به پا کرده اند.



رفتم سراغ کتاب هشتم؛

به نام خدایی که جان افرید



شعر بعدی:پیش از اینها فکر میکردم خدا  خانه ای دارد میان ابرها


شعر بعدی:از علی اموز اخلاص عمل .شیرحق را دان منزه از دغل


بعدی:خارکش پیری با دلق درشت.

 هشتم هم همه ی شعراش تم مذهبی اعتقادی و تعلیمی و اندرزی محض داشت. 

گفتم شاید مولفان  و برنامه ریزان اموزش و فرهنگی  سن دانش اموزان رو در نظر گرفتن، رفتم سراغ کتاب نهم:


شعر اول:به نام خداوند جان و خرد.


شعر دوم :آفرینش همه تنبیه خداوند دل است


شعر سوم:در پیله تا به کی بر خویشتن تنی. پرسید کرم را مرغ از فروتنی


شعر بعدی:جوانی گه کار و شایستگی ست گه خودپسندی و پندار نیست


شعر بعدی:یوسف گمگشته باز اید.


شعر اخر:

بیا تا براریم دستی زدل که نتوان براورد فردا زگل


هر سه کتاب فارسی رو بستم و بوسیدم در ردیف بالای کتابخانه بین قران و نهج البلاغه جای دادم.


کتاب های مان اصلا در حد سن و سال و شور و نشاط دانش اموزان نوشته نشده اند.

از همان اول ابتدایی می خواهیم همه را مذهبی بار بیاوریم . کلا روی دنیای بعد از مرگ سرمایه گذاری کرده ایم و خبری از این دنیا نیست. حتی متون نثر هم نتیجه گیری اش  تابلوی  ان سوی پل صراط را در می دارد.


درونمایه ی همه ی آنان نصیحت و اندرز است و بس.

من معلم ادبیات، اگر در لابه لای این متون  که  رده ی سنی بالای چهل سال را نشان رفته ولی در کتب متوسطه جا خوش کرده ،  شعری شورانگیز نخوانم یا داستانی دلنشین تعریف نکنم ،کلاس، اصلا حوصله ی تحمل مرا نخواهد داشت!!

مطالب و محتوای کتب بیشتر سنین بالای شصت سال را جذب می کند انانی که از جوانی خود بهره ی کافی را برده اند و در سراشیبی مرگ و زندگی چاشنی دین و  مقدسات را  به عمر خود اضافه می کنند.

کتب درسی با این مضامین در برابر  نوجوان و جوانان پر شور این دوره کم اورده و به حاشیه زده شده. 

باید چند نمره و امتیاز در نظر بگیری تا یک نوجوان فلان شعر کتاب را حفظ کند ولی هم او تمام اشعار خواننده ها را با بهترین شکل و کیفیت اچ دی می خواند و اجرا می کند!!


اگر شاگردان امروز ترانه های کوچه بازاری و زیر زمینی را به شور و شوقی وصف ناپذیر می خوانند مقصرش نه من معلم و مدیر و ناظم هستیم و نه خانواده و پدر و مادر

مقصر کتاب هایی هستند که با سنین دانش اموزان منطبق نیستند

کسل کننده هستند

تک بعدی هستند

فقط امر و نهی هستند و بس


متن های نویسندگان  نچسب و سفارشی   هم اضافه بفرمایید!


به امید بازنگری متون کتب ادبی و بیان مطالبی سرشار از شور و نشاط و در عین حال سنگین و موقر !


منصور اسعدی  20اردیبهشت 98شیراز



@sahaja_yoga


"ما زن ها رسم خوبی داریم. زمانه که سخت می گیرد شروع می کنیم به کوتاه کردن ناخن‌ها، موها، حرف ها و رابطه ها!"

ویرجینیا وولف، خاطرات خانه ییلاقی

حالا زمانه دارد سخت می گیرد و من قیچی برداشته ام و شروع کرده ام به کوتاه کردن، انگار مادرزاد استاد سلمانی به دنیا آمده‌ام انقدر که شیرین قیچی به دستم نشسته است. چند وقتی است که حرف‌ها کوتاه شده‌اند و یک انباری به نام دل شده‌ام مامن اشان. موها را که نگو و نپرس، خیلی وقت است که تیغ قیچی را بیخ گلویشان نگه داشته ام، ناخن‌هایم را هم به کلافگی‌هایم دارم می‌بخشم و حالا قیچی بیخ گلوی رابطه‌ها نشسته. زمانه که سخت می گیرد رسم ما زن‌ها مثل خواب زمستانی به سراغمان می آید تا ما را از دوران سرما بگذراند. در حال گذارم، می‌گذرم از خودم اما از تو نمی‌دانم می‌توانم یا نه!

همه چیز بسته به برندگی قیچی روزگار است.


منبع متن دوم :

وبلاگ دوده 

http://dodeh.blogfa.com





«نوار بهداشتی» است، خجالت ندارد


- محمد فاضلی، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی


یک هفته است که به دلیل عضویت در «هیئت ویژه گزارش ملی سیلاب‌ها» در جلسات مختلف، از جمله جلسات بررسی کمک‌رسانی به سیل‌زدگان در ابعاد اجتماعی، فرهنگی و مشارکت‌های مردمی، شرکت می‌کنم.

نکته‌ای در همه جلسات آزارم می‌دهد و دیروز بالاخره مجبور شدم لب به اعتراض باز کنم.


آقایان و خانم‌ها، مقامات و مسئولان سازمان‌های مردم‌نهاد مشارکت‌کننده در کمک‌رسانی، خبرنگار و مجری تلویزیون، همگی از عباراتی نظیر «اقلام بهداشتی مورد نیاز خانم‌ها» و مشابه آن استفاده می‌کنند.

یکی از انسان‌های شریف سازمان‌های مردم‌نهاد با هزار زحمت عبارت «محصولات سلولوزی مورد استفاده خانم‌ها» را برای اشاره به «نوار بهداشتی» استفاده می‌کرد. 


سؤالم این است که آیا شهروندان، بالاخص ن، در این جامعه باید برای نام بردن، خریدن و استفاده کردن از یک محصول ساده برای نیازی طبیعی، این گونه تحت فشار، خجالت کشیدن و معذب بودن باشند؟


سؤالم ساده است:

آیا ن با خریدن و استفاده کردن نوار بهداشتی به کسی آسیبی می‌زنند یا کار زشتی می‌کنند؟


قصد مقایسه ندارم و رفتار همگان در زندگی شخصی‌شان محترم است،

اما واقعاً مردان و نی که سیگار می‌خرند و در مکان عمومی از آن استفاده می‌کنند، کار بد و زیان‌رسان به حال دیگران و خودشان انجام نمی‌دهند؟

اگر به‌کار بردن واژه «نوار بهداشتی» خجالت دارد، استفاده از نام مواد مخدر، اسلحه‌ها، و ناسزاهایی که عین نقل و نبات بر زبان جاری می‌شوند، زشت‌تر نیست؟


مسئولان تدارکات کمک‌رسانی به سیل‌زدگان خجالت می‌کشند این واژه را به زبان بیاورند

و در نتیجه نه می‌توانند به صراحت بگویند که چه موقع کمبودش هست و نه برای مثال حالا می‌توانند به صراحت بگویند نیاز به این محصول رفع شده و مردم اقلام دیگری ارسال کنند. 


خجالت کشیدن از کاربرد «نوار بهداشتی» و مسخره کردن و طعنه زدن به نی که این محصول را خرید می‌کنند و .، بخشی از گفتمان ضد زن و زجرآوری است که میلیون‌ها زن جامعه ایران را می‌آزارد.


عاقبت این گفتمان ضد زن همان می‌شود که بر اساس یکی از ویدئوهای منتشرشده، کمک‌رسان‌ها به سیل‌زدگان، پشت به ن، فقط بسته‌های نوار بهداشتی را برای ایشان پرتاب می‌کنند (شاید همه جا این رفتار نادرست انجام نشده باشد). 


اسم‌اش «نوار بهداشتی» است،

برای رفع نیاز طبیعی نیمی از جمعیت انسانی روی کره زمین،

بسیار هم حساس و مهم است،

و محصولی است که تقریباً در یک‌چهارم عمر دوران باروری یک زن به آن نیاز دارد.


از به‌کار بردن نامش خجالت نکشیم،

هیچ زنی را برای آن مسخره نکنیم،

در ادبیات کمک‌رسانی آزادانه و درست از آن استفاده کنیم.


جامعه‌ای که ن و مردانش از کاربرد نام این چنین محصول ضروری هراس داشته باشند،

در معرض آسیب‌های جنسی و جنسیتی بزرگ‌تر (فقدان خرد جنسی) و بدکارکردی‌های بیشتری است.


منبع: اصلاحات نیوز 



زندگی همین است که میبینی . به دنبال معنا و مفهوم بودن مشغله یا بهتر است بگویم مفری است که خودمان برای خودمان درست کرده ایم تا از حس پوچی فرار کنیم .

حس پوچی هم ناشی از همین نگرش است که به دی ان ای ما نفوذ کرده و ما را با این پیش شرط به دنیای خاکی فرستاده . بیایید اسمش را بگذاریم بدگشت در مقابل فرگشت !

تناقض کلیشه ی ذهنی ما با حس غریزی مان هیچ دستاوردی ندارد به جز همین حس پوچی .


حالا بیایید فرض کنیم که زندگی فقط زندگیست . و معنا و مفهوم هیچ محل اعرابی در این وادی ندارد .

کلا ذهنمان را از شرطی شدگی ها در مورد زندگی رها کنیم .

آن وقت براحتی میبینیم که زندگی پر از رنج و گاهی لذت است . دردمان می آورد ، خوشحالمان میکند ، بیمار میشویم ، بهبودی یافته و ادامه می دهیم و در نهایت میمیریم .

همین !

این روند واقعی زندگیست . 

نه رمان است و نه تراژدی .

یک طنز تلخ !

میتوانیم بگذاریم چرخش بچرخد این زندگی .

میتوانیم چرخش را روغن کاری کنیم و تعمیر و .

میتوانیم چوب لای چرخش کنیم .

میتوانیم کلا چرخش را بشکنیم و خلاص !


هر کاری به جز چسباندن چیزی عاریه ای به نام معنا و مفهوم !



روح وحشی

+خود فریبی را متوقف کنیم . بله شجاعت میخواهد .

بپذیریم نامعنایی زندگی را اما ادامه بدهیم .

گاهی بپذیریم اما از سر خستگی کلهم کات اش کنیم .و غزل بای بای را بسراییم . اگر به این نقطه رسیدیم .

 اول برویم یک رستوران شیک و غذای خوبی بخوریم . بعد به پارک و بستنی خوران و .

اگر هم شد یک راندوو هم چاشنی اش کنیم .

بعد .

بعید میدانم که هنوز هم بخواهیم کات اش کنیم .

این خاصیت ما و زندگیست !


++دنیا فرق است بین بی معنایی و نامعنایی

بی معنایی در مقابل معناست

نامعنایی یعنی کلا حرف از معنا و بی معنا جایگاهی ندارد .




هر آدمی باید اعضا و جوارح خودش را بشناسه . چشم و گوش و دست و پا و سیستم گوارش و بالاخره اعضای جنسی خودش را .

ما نباید با بدن خودمون رودربایستی کنیم یا نامهربان باشیم باهاش .

عدم توجه درست به بدن منجر به بروز بیماری میشه .

ما تنها کسی هستیم که باید به تمامی با بدن خودمون آشنا باشیم و او را بشناسیم .

دعوتتون میکنم به دیدن دو ویدئوی کوتاه کاملا پزشکی و آموزشی .

هیچ محدودیت سنی هم نداره .


اینجا ببینید :

آناتومی دستگاه جنسی

sahaja_yoga@


روح وحشی 



واقعا دیگه نمی دونم معنی امید و ناامیدی چیه و چه حرفی امیدوار کننده است و چه حرفی ناامید کننده !

به هر چی نگاه میکنم یک موضوع بارز میاد جلوی چشم ام . یک شیب تند به سمت پایین . اونقدر اوضاع را نابسامان میبینم که دیگه کمال گرایی من و تفکر نقادم را هم لازم نداره تا بگن اوهوی چرا اینجاش اینجوره و اونجاش اونجور !


انگار همه چیز و همه کس در رالی سقوط شرکت کردند .

خب شاید بشه گفت : اوضاع ما آدما بدجور ناامید کننده است !


اما هنوز یک اتفاقاتی هم میافته که حواس من را از اون شیب تند منفی لعنتی دور میکنه .

گنجشک های روی درختان کاج که هر بهار و تابستون همدم من هستند و مجانی برام کنسرت میدن و منم مدام قربون صدقه شون میرم .

هنوزم یک فنجون چای سبز با بهارنارنج یا یک  شات اسپرسو یا یک فنجون شکلات تلخ داغ هم میتونه من را دیوونه کنه ! شاید این اسم اش امید باشه !

اما چیزی که ازش مطمئنم اینه که رنج هر موجودی قلبم را بدجور به درد میاره .طوری که مرگ میشه آرزوم .

و برق چشمای پسرم زندگی را برام معنا میکنه .

و .

روح وحشی

+.


اغلب ما برای انجام کارها راه های سخت را انتخاب میکنیم .

زیرا فکر میکنیم برای امور مهم باید راه سخت را رفت !

و فراموش میکنیم که 

توان ما چقدر است 

انرژی مان محدود است

و شاید از عهده اش برنیاییم !


برای رسیدن به آرزوهای مهم و بزرگ وما نباید خودمان را بکشیم . میتوانیم آسان ترین راه را انتخاب کنیم بی آنکه هدف مان را فراموش کنیم .

معنی سخت کوشی افتادن عمدی در یک مسیر سخت نیست .

سخت کوشی میتواند با تلاش سخت برای یافتن آسان ترین راه که از عهده اش برمی آییم آغاز گردد .


روح وحشی

+اختراعات را اغلب مدیون افراد تنبل اما با پشتکار هستیم .


اشتباه و خطا بخش بلامنازعه ی زندگی هستند .

نمیشه بدون خطا و اشتباه رشد کرد و به واقعیت زندگی نزدیک شد .

حذف هر انچه که روند طبیعی زندگیه باعث میشه ما درجا بزنیم مثل دروع ناخواسته؛ خطا و اشتباهات و .


آدمی که هرگز اشتباه نکنه یعنی هیچوقت هیچ کاری نکرده !

آدمی که هرگز خواسته و ناخواسته دروغ نگفته یعنی وجود خارجی نداره یا خیلی زود از زندگی حذف شده !


روح وحشی

+وجدان کمک میکنه به سلامت از خطا و اشتباه بسوی واقعیت عبور کنی .

وجدان کمک میکنه از دروغ عمدی که به دیگران و خودت صدمه میزنه بکاهی و دروغ های ناخواسته را کنترل کنی .


‍ ■ هیچ وقت بابت عشق هایی که نثار دیگران کرده اید و بعدها به این نتیجه رسیده اید ذره ای برای عشق شما ارزش قائل نبوده اند، افسوس نخورید.

شما آن چیزی را که باید به زندگی ببخشید، بخشیدید. و چه چیزی زیباتر از عشق.


هر رنج دوست داشتن صیقلی ست بر روح. با هر تمرین دوست داشتن، روح تو زلال تر می شود.

گاهی بعضی ها با ما جور در می آیند، اما همراه نمی شوند، گاهی نیز آدم هایی را می یابیم که با ما همراه می شوند اما جور در نمی آیند. 

برخی وقت ها ما آدم هایی را دوست داریم که دوستمان نمی دارند، همان گونه که آدم هایی نیز یافت می شوند که دوستمان دارند، اما ما دوستشان نداریم. 

به آنانی که دوست نداریم اتفاقی در خیابان بر می خوریم و همواره بر می خوریم، اما آنانی را که دوست می داریم همواره گم می کنیم و هرگز اتفاقی در خیابان به آنان بر نمی خوریم!

برخی ما را سر کار می گذارند،‌ برخی بیش از اندازه قطعه گم شده دارند و چنان تهی اند و روحشان چنان گرفتار حفره های خالی است که تمام روح ما نیز کفاف پر کردن یک حفره خالی درون آنان را ندارد. 

برخی دیگر نیز بیش از اندازه قطعه دارند و هیچ حفره ای، هیچ خلائی ندارند تا ما برایشان پُرکنیم. 

برخی می خواهند ما را ببلعند و برخی دیگر نیز هرگز ما را نمی بینند و نمی یابند و برخی دیگر بیش از اندازه به ما خیره می شوند.


گاه ما برای یافتن گمشده خویش، خود را می آراییم، گاه برای یافتن «او» به دنبال پول، علم، مقام، قدرت و همه چیز می رویم و همه چیز را به کف می آوریم و اما «او» را از کف می دهیم. 

گاهی اویی را که دوست می داری احتیاجی به تو ندارد زیرا تو او را کامل نمی کنی. تو قطعه گمشده او نیستی، تو قدرت تملک او را نداری. گاه نیز چنین کسی تو را رها می کند.

و گاهی نیز چنین کسی به تو می آموزد که خود نیز کامل باشی، خود نیز بی نیاز از قطعه های گم شده. او شاید به تو بیاموزد که خود به تنهایی سفر را آغاز کنی، راه بیفتی، حرکت کنی.

او به تو می آموزد و تو را ترک می کند، اما پیش از خداحافظی می گوید: 

"شاید روزی به هم برسیم "، 

می گوید و می رود، و آغاز راه برایت دشوار است. 


این آغاز، این زایش،‌ برایت سخت دردناک است. 

بلوغ دردناک است، وداع با دوران کودکی دردناک است، ‌کامل شدن دردناک است، اما گریزی نیست.

و تو آهسته آهسته بلند می شوی، و راه می افتی ومی روی، و در این راه رفتن دست و بالت بارها زخمی می شود، اما آبدیده می شوی و می آموزی که از جاده های ناشناس نهراسی، از مقصد بی انتها نهراسی، از نرسیدن نهراسی و تنها بروی و بروی و بروی.


شل سیلور استاین

قطعه گمشده


@sahaja_yoga


زمان به نظر می آید که میگذرد .

زمان خودش وجود خارجی ندارد چه برسد که بگذرد .

همه چیز همین الان وجود دارد . هیچ چیز نمیگذرد مادامی که در ذهن ما زندگی میکند !

جسم ما پیر میشود . به سرعتی که ما آن را سال میگذاریم . 50 سال .60 سال .70 و .

زمان را خودمان تراشیده ایم . خودمان را دستی دستی پیر کرده ایم و زندگی را مرده ایم .

جسم ما سریعتر از آنچه که ما فهمیده ایم پیر میشود و نه سال به سال !

در واقع ما در ذهن مان می زییم و نه در در کالبدمان !  پس پیری را حس نمیکنیم مگر با آلارم های جسمانی و یا در آینه ها .

به مرور ما فقط تکمیل میشویم . بالغ میشویم و باز کودک میشویم . گونه ای فرگشت شاید !


به آینه نگاه میکنم .

موهایم را پر از رشته های سپید می یابم .

پیشانی ام را خطوط تصرف کرده اند .

پلک هایم دچار افتادگی شده اند .

این یعنی من در مراحل پیری ام .

اما من هنوز پر از انرژی زندگی هستم .

 میتوانم زیر باران بدوم و برقصم و  به ریش پیری قراردادی بخندم و بخندم بخندم .


روح وحشی

+اصلا حس پیری ندارم . به شدت دچار بلوغ و دگردیسی هستم و نه پیری !

نه حاضرم موهایم را رنگ کنم و نه پیشانی ام را بوتاکس و نه پلکم را لیفتینگ .

من کالبدم نیستم .

من حسی هستم که نسبت به خودم دارم !


ترانه ای با صدای عباس مهرپویا 

با آهنگسازی پرویز وکیلی




تو از قبیله لیلی
من از قبیله مجنون
تو از سپیده و نوری 
من از شقایق پر خون
تو از قبیله دریا
من از نژاد کویرم
همیشه تشنه و غمگین
همیشه بی تو اسیرم همیشه بی تو اسیرم
حدیث عشق من و تو 
حدیث ابر بهاری
به من چه می رسد ای دوست
از این همه غم و زاری از این همه غم و زاری
تو از قبیله لبخند
من از قبیله اندوه
فضای فاصله صد آه
فضای فاصله صد کوه


دانلود


اونقدر درگیر کارهای زندگی میشم که کلا خود زندگی یادم میره !


اگر قرار باشه زیاد فهمیدن بشه حناق و گلوت را بگیره ترجیح میدم چند صباحی بشم گاوی در چراگاه زندگی .

گاو چی کار میکنه ؟ علف میخوره . بدون اینکه بخواد بفهمه علف چیه و گاو کیه و .


روح وحشی

+کلا فعلا سوار قطار لحظه هستم . تا حد مرگ خودم را با کارهای زندگی خسته میکنم تا وقت نکنم به خودم فکر کنم !


‍ ■‍ مرد آذری: یه خاطره‌ای از خودم بگم. اول ازدواج ما بود. ناراحتی 

همه‌جور کشیده بودیم. همه‌جور. آخراونقدر خسته شدم از ناراحتی، که یه 

روز پا شدم خودمو راحت کنم. صبح زود، تاریکی بود. پا شدم، طناب رو 

برداشتم انداختم پشت ماشین که برم قال قضیه رو بکنم. برم خودکشی کنم. 

اطراف میانه بود. سال 39. توتستان بود بغل خونه ما. تاریک بود. 

طناب رو هر بار مینداختم گیر نمی‌کرد. یه مرتبه انداختم گیر نکرد. دو 

مرتبه انداختم گیر نکرد. آخر خودم رفتم بالا، طناب رو گیر دادم. دیدم آقا یه 

چیز نرمی خورد پشت دستم. توت بود. چه توت شیرینی! اولی رو خوردم. 

دومی رو خوردم. سومی رو خوردم. یه وقت دیدم هوا داره روشن میشه. 

آفتاب زده بالای کوه.چه آفتابی! چه منظره‌ای! چه سبزه‌زاری! یه وقت دیدم 

صدای بچه‌ها میاد. بچه‌های مدرسه بودن. اومدند دیدند من توت میخورم، 

گفتن آقا درخت رو ت بده. ما هم ت دادیم. اینا خوردن، من کیف 

کردم. یه خورده‌ام جمع کردیم، اومدیم خونه خانوم هنوز ازخواب بیدار نشده 

بود. اومدیم یه خورده‌ام دادیم به اون. اونم خورد و کیف کرد. رفته بودم 

خودکشی کنم، توت چیدم آوردم اینجا. آقا یه توت ما رو نجات داد. یه توت!


● بدیعی (همایون ارشادی): توت رو خوردی و خانوم هم توت رو خورد و همه 

چی خوب شد؟!!


مرد آذری: خوب؟  خوب نشد. فکرم عوض شد. حالم عوض شد.


عباس کیارستمی

طعم گیلاس 1376 



+ چقدر دیگه توت بخوریم ؟ چقدر دیگه زورکی کش بدیم این زندگی رو ؟ 

توت های باغ من تموم شدن . دارم توت می م .

 



کوچه ها باریکن دا بستس
خونه ها تاریکن طاقا شکستس
از صدا افتاده تار و کمونچه
مرده می برن کوچه به کوچه
نگا کن مرده ها به مرده نمیرن
حتی به شمع جون سپرده نمیرن
شکل فانوسی اند که اگر خاموش شه
واسه نفت نیست هنو یه عالم نفت توشه
جماعت من دیگه حوصله ندارم
به خوب ، امید و از بد گله نداره
گرچه از دیگرون فاصله ندارم
کاری با کار این قافله ندارم



دانلود


عشق حقه ی بزرگ و عظیمی است که به‌ خاطر آرام کردن و سرگرم ساختن مردم اختراع شده است .


اوریانا فالاچی


+حسابی سرگرم شدیم اما آرام خیر !

وقت کشی 

تخلیه انرژی

نشئگی

دلتنگی 

مصرف شدن

انگیزه

و .

کلا خوب بودیم و خوش بودیم ؛ سوار لاکپشت بودیم 

برعکس شعر کودکی 

کاشکی زودتر برسیم !


++مادامی که از ماهیت عشق خبر نداری مست می یا نشئه ی افیون اش میشی . وقتی فهمیدی که عشق وجود نداره مگر در کتاب ها و روایات و خیال ؛ اونوقته که میگی :

بازم دمت گرم عجب حقه ی کاری و توانمندی !






یه بادکنک رو پر از آب میکنیم و به زور می چپونیم توی یک جعبه .

یه سگ گرگی رو قلاده می زنیم و تربیتش میکنیم تا دست بده .

یه بچه را که داره اذیت میشه و میخواد داد بزنه که بابا منو نبوس هی سقلمه می زنیم که ای داد بده زشته بذار ببوستت خب .

دخترمون میخواد وسط خیابون کرکره خنده سر بده . میگیم ای وای زشته مردم چی میگن .

پسرمون میخواد بجای لباس مجلسی با تیشرت و جین بره عروسی.  میگیم وای آبروم رفت .

کلا به همه میگیم اونی نباش که هستی چون مموش و حرف گوش کن و بی دردسر باشی خوبه . یعنی مودب و تربیت شده .

ها.مثل سگ تربیت شده !


نوچ !

بجاش بذار همه اونی باشن که هستن .

میخوای بچه ات درست بار بیاد ؟

بهش حس ارزشمندی بی قید و شرط بده .

بهش بفهمون چقدر دوست داشتنیه 

چقدر ارزشمنده

چقدر .

بهش بگو به ارزشش هاش بها بده ! 

البته قبلش خودت بهش بها بده .

اونوقت در مسیر درست قرار میگیره . در مسیر تبلور توانایی های انسانیش بدون آسیب زدن به خودش یا دیگری !

با گفتنش

باتشویق

با اجازه ابراز وجود

نه با بکن و نکن های ممتد

نه با محدود کردن های بی قاعده که حتی خودتم نمی دونی چرا !



روح وحشی

+سخته میدونم . به هر حال سعی خودمون را بکنیم !


وابستگی

دلبستگی

وارستگی / بلوغ احساسی /آغاز خود عشق ورزی / کنده شدن از موانع 

تلنگرهای زیادی در این چند سال خوردم . از کسانی که بینهایت دوست شون داشتم و دارم .

 

حالا دارم فکر میکنم .

اولی گذشت . سخت گذشت اما گذشت . سپردم اش به زمان .

دومی گذشت .اونم سخت بود و شوکه آور . سپردم اش به زمان .

و این آخری که سخت ترین هست هم خواهد گذشت .


رنج آدم را پخته میکنه . بخصوص وقتی دلش میشکنه و میشکنه و میشکنه . 

حالا با خودم میگم عجب احمقی بودم که اجازه دادم آدم ها با دلم بازی کنن . آدم های مهم زندگیم که براشون پشیزی ارزش ندارم و نخواهم داشت . این رسم زندگی ه . رسم آدم ها . رسم عزیزانت . رسم روزگار .

همیشه پیش نمیاد تا بفهمی مهمترین آدم زندگیت فقط خودتی .



روح وحشی

+ مبنویسم . جایی دیگر و با نامی دیگر .


از صف نون و اتوبوس تا استخدام شهرداری تهران و قبولی کنکور و غیره و ذالک شده مردانه و نه ؛ چرا من از کنجکاوی مردانه ننویسم ؟!


مردان ایرانی و خارجی نداره کلا مردان نسبت به ن همیشه کنجکاوی خاصی داشتند . کلا مردها نسبت به جنس خودشون حس کنجکاوی ندارن اما تا دلت بخواد حس رقابت دارن !

در مورد ن اونقدر کنجکاو هستن که گاهی به فضولی هم می رسه . لابد انتظار دارین بگم که از بس کنجکاون مدام در حال مطالعه و تحقیق در مورد ن هستند . راستش همینطور هم هست .

مطالعه جنسی ن .

تحقیق در مورد اینکه کدوم دختر باحال تره .

البته اینها هم لازمه اما کافی نیست ! 

در کوتاه مدت لازم کافی هم میشه اما در دراز مدت که شخص وارد یک رابطه ی جدی از نوع سرخ و سپید و آبی و .که میشه دیگه جواب نمیده چون اونقدر بین اونها مسائل مهم کوچک و بزرگ هست که گفتنی نیست .

اختلاف ها اغلب ناشی از عدم شناخت طرفین هست . دو همجنس بیشتر همدیگر را درک میکنند چون از یک سیاره هستند اما دو جنس مخالف که یکی به زبان مریخی ( عقلی)حرف میزنه و دیگری به زبان ونوسی (احساسی) نیاز به دیلماج دارن !

اونهایی که با اهالی بیشتری از ونوس سر و کار دارند مثل مردانی با مادر صمیمی و یک دوجین خواهر و خاله و .بهتر با خانم ها کنار میان چون کم کم زبان اونها را یاد گرفتن .

مثلا می دونن که وقتی یک زن سکوت میکنه نشان بعله نیست . یعنی U r finished .

یا وقتی تند تند برخلاف همیشه البته داره حرف میزنه یعنی نمیخواد بفهمی توی دلش نه خبردی !

وقتی میگه نه یعنی نازم را بکش تی قوربان تا بگم بعله .


خلاصه اینکه بر هر مرد و البته زن واجب است خواندن کتاب :


ن ونوسی ، مردان مریخی 

جان گری

دانلود


سخنان بزرگان درباره ی #زن


من انکار نمیکنم که ن احمق هستند!

خداوند بزرگ آن ها را اینگونه خلق کرد؛

تا هم سطح مردان باشند.!


 #جرج_الیوت


حدس یک زن بسیار دقیق تر از 

یقین یک مرد است!


 #رودیارد_کیپلینگ


اگر بتوانی یک زن را بخندانی،

می توانی او را وادار به انجام هر کاری کنی!


 #مریلین_مونرو


وقتی زنی با تو صحبت میکند

گوش بده که با چشمانش چه میگوید!


 #ویکتور_هوگو


دست های نه بی سر و صدا 

تمام کارها را سامان میدهند!


 #فرانتس_کافکا


مردان ذاتا نسبت به یکدیگر بی تفاوت هستند،

ن ذاتا با هم دشمن هستند!


 #آرتور_شوپنهاور


من که از قول مردانه خیری ندیدم

خیلی مردی قول نه بده !


 #زویا_پیرزاد


ذات ن همین است؛

وقتی که دوستشان داریم ما را

دوست ندارند

و دوستمان دارند وقتی که 

ما دوستشان نداریم!


 #میگل_سروانتس


@sahaja_yoga


اگر از من بپرسند که دستاورد نیم قرن زیستن ات چیست خواهم گفت :

به تمامی زیستن در لحظه . بی گذشته و بی آینده ! زیستنی سراسر لذت !

شیره ی وجودی زندگی را از روزگار مکیدن !

و چه لذت مشترکی . همچون کودکی که به سینه ی مادر چسبیده و با ولع عصاره ی عشق مادر را به درون می کشد و مادر .

مادر از این مصرف شدن لذت می برد .



روح وحشی

+لحظه ها تنها المان های واقعی زمان هستند و باقی فریب ذهن .


++همین ؛ این لحظه ؛ امروز . این همان چیزیست که میخواهم ! 

بگذار در همین لحظه بمانم !

بگذار در اینجا و اکنون ریشه بدوانم !


+++چه بسیار لحظات شاد را از کف داده ام بخاطر چیزهایی که نیستند و شاید هرگز هم نبوده اند !


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

joker پژواک و جادوی وجود پنجره رو به نسیم قالیچه پرنده آرایش و زیبایی شیک صباحت|پایگاه فرهنگی مذهبی شهر فومن سرزمین فیلم Holly کد تخفیف نیلوفرِ آبی