هیچکس صدایت را نمی شنود .
گوش ها کر شده اند .
چشم ها شیشه ای .
آدم ها مثل مامور اعدام نگاه ات میکنند .
مثل قاضی به حرف هایت گوش میکنند .
و مثل دادستان خوبی هایت را نادیده میگیرند .
فریاد در گلوی تو بغضی را ماند که فرهاد به هنگام کندن بیستون بر دوش تیشه نهاد ولی هیچکس نشنیدش .
روح وحشی
+آیا کسی هست که صدای مرا بشنود ؟!
هل من ناصر ینصرنی ؟!
ندا آمد که هر چه دلت میخواهد فریاد بزن . نه کسی میشنود و نه یاری دهنده ای هست !
ابلهانه است اگر غیر از این فکر کنی و خیال کنی که این درد مشترک من و تو نباشد .
این سرنوشت همه ی ماست .
بعضی می دانیم
بعضی نمی دانیم
بعضی نمیخواهیم که بدانیم
ولاغیر !
درباره این سایت