زندگی همین است که میبینی . به دنبال معنا و مفهوم بودن مشغله ایست که خودمان برای خودمان درست کرده ایم تا از حس پوچی فرار کنیم .
حس پوچی هم ناشی از این نگرش است که به دی ان ای ما نفوذ کرده و ما را با این پیش شرط به دنیای خاکی فرستاده .
تناقض کلیشه ی ذهنی ما و حس غریزی مان هیچ دستاوردی ندارد به جز همین حس پوچی .
حالا بیایید فرض کنیم که زندگی فقط زندگیست . و معنا و مفهوم هیچ محل اعرابی در این وادی ندارد .
کلا ذهنمان را از شرطی شدگی ها در مورد زندگی رها کنیم .
آن وقت براحتی میبینیم که زندگی پر از رنج و گاهی لذت است . دردمان می آورد ، خوشحالمان میکند ، بیمار میشویم ، ادامه می دهیم و میمیریم .
همین !
این روند واقعی زندگیست .
نه رمان است و نه تراژدی .
یک کمدی تلخ !
میتوانیم بگذاریم چرخش بچرخد .
میتوانیم روغن کاری اش کنیم و تعمیر و .
میتوانیم چوب لای چرخش کنیم .
میتوانیم کلا چرخش را بشکنیم و خلاص !
هر کاری به جز چسباندن چیزی عاریه ای به نام معنا و مفهوم !
روح وحشی
+خود فریبی را متوقف کنیم . بله شجاعت میخواهد .
بپذیریم اما ادامه بدهیم .
گاهی بپذیریم اما از سر خستگی کلهم کات اش کنیم .و غزل بای بای را بسراییم . اگر به این نقطه رسیدیم اول برویم یک رستوران شیک و غذای خوبی بخوریم . بعد به پارک و بستنی خوران و .
اگر هم شد یک راندوو هم چاشنی اش کنیم .
بعد .
بعید میدانم که هنوز هم بخواهیم کات اش کنیم .
این خاصیت ما و زندگیست !
درباره این سایت